رمانی عاشقانه..پلیسی.و پر از راز..
خلاصه:دختری از دیار فقر و سادگی
که ناخواسته چیزی رو میفهمه که اون و به مرز اسارت و اجبار ها می کشونه.
دانسته های اشتباه همراز اون و وارد زندگی دود گرفته و خاکستری پسری می کنه که حتی خدا هم ازش نا امید شده
مقدمه:
سازمانی…سیاه و دود گرفته..
دختری که به خاطر دانسته های اشتباهش
به تله ای مرگ اسا میافته..
دختری از جنس روشنایی..
و پسری از سازمان..از جنس تاریکی..
اخر جدال این سیاهی و سفیدی چه میشود؟
شعله ی انتقام که روشن میشود..
چه چیزی باقی میماند..؟
از این زندگی سیگاری…
عشق…
یا مرگ..
به قلممرجان فریدی
زندگیمان را بر پایه سیگار ساختیم و بر روی خاکستر یکدیگر قدم گذاشتیم .
بدان این که بدانیم با هر بار له کردن یکدیگر خود را خاکستر میسازیم …
ابتدای رمان و نویسنده توضیح میده و بعد اون همراز شخصیت اصلی رمان توضیح می ده
شروع:
…….
کلاه تولد را برسر آروان گذاشتن و با ذوق به پسرک پنج ساله ی خود نگریستند
مریلا سر بروی شانه ی یوسف گذاشت و بالبخند گفت:
-بگو که هیچ وقت پیدامون نمی کنن .
من و تو آروان باهم خوشبخت میشیم؟
یوسف با این که چندان مطمئن نبود اما باز هم در حالی که سر مریلا را می بوسید و به بازی اروان با بادکنک ها خیره بود گفت:
– ما تا ابد باهم هستیم،خانومم!
بعد از خوردن کیک و باز کردن کادو ها برق هارا برای خواب خاموش کردند و هرسه به خواب رفتند.
با صدایی مریلا از خواب بیدارشد به تخت خیره شد خبری از یوسف نبود مریلا با نگرانی به حیاط دوید و با دیدن سیاه پوشانی که خوب
آنها را میشناخت،پاهایش بی حس شد و بر زمین افتاد .
طولی نکشید که افراد سازمان اورا نیز مانند یوسف گرفتند و با شوکر آنهارا ضعیف کردند .
یوسف با صورتی زخمی و خونی به آروان و مریلا که در دستان آن حیوان ها اسیر بودنند مینگرست و تقلا می کرد تا آزاد شود.
آن لحظه یوسف دلش می خواست یوسف سال ها پیش می بود .
همان یوسف درنده در سازمان ! تا با حرکتی همه ی آن شغال هارا تکه تکه کند، اما… امان از بدن زخمی و دست و پای بسته اش.
مریلا تقلا می کرد تا آزاد شود اما نمی توانست اروان گریه می کرد و مادرش را می خواست !
مردی از تاریکی حیاط بیرون امد و یوسف اورا خوب میشناخت…
خانم فریدی من تمام رومان هاتون رو خوندم و تمام رومان هاتون عالی بودند ولی من رومان انتقام ابی و تیمارستانی ها رو بیشتر همه دوست دارم امید وارم همیشه موفق باشی.
رمان های مرجان فریدی واقا عالی هستش من تمام رمان های مرجان فریدی رو خوندم و واقا دوست داشتم از یکی بود یکی نبود تا پانتومیم خیلی منتظر رمان های جدیدش هستم من یه رمان باز هستم و می تونم بگم بهترین رمانی که خوندم رمان زندگی سیگاری و جلد دومش انتقام آبی هستش
من وقتی عکس شخصیت ها رو دیدم جدی تا امید شدم اعصابم خورد شد اروان همون جوری بود که تصور می کردم جرارد هم همین طور اما ایوار نه تو ذهن من خیلی خوشگل تر بود خلاصه خواستم بگم که کلا عاشق رمان هاتون هستم خانم فریدی من هم زندگی سیگاری رو خونده هم انتقام ابی الان هم دارم دختر بد پسر بدتر رو می خونم توی رمان هر سه ثانیه یک بار بزنم تو گوشش از بس رو مخ همراز می رفت
ی رمان فوق العاده
از جلد دومش ک نگم
واقعا عالیه
رمان جالب و جذابیه لطفا جلد دومشو هم منتشر کنین ممنون
چرا لینکش نی؟
عالی بود رمانتون
رمان بیسته بیسته لایک
فقط جلد دوم داره مرجان خانم
رمان هاتون عالییییین
سلام بازم رمانی مثل زندگی سیگاری و انتقام آبی نوشتید؟بدجور درگیر این دوتا رمان شدم