رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه قلب یخی

داستان کوتاه قلب یخی

قلب یخی

روی نیمکت سرد و زنگ زده ی پارک نشستم دستانم از سرما یخ زده بود،

بی رمق مقابل دهانم بردم و ها کردم تا کمی گرم شوند.
همه چیز مانند دلم سرد است.
شال گردن دست بافت قرمزم را محکم تر دور گردنم پیچیدم هنوز هم بوی تو را برایم

تداعی می کند، به کودکانی که با شور و شوق بچگانه مشغول برف بازی بودند و

صدای خنده ی کودکانه شان گوشم را پر کرده بود با حسرت نگاه می کنم.
دوران کودکی شان ساده و شاد است بدون دغدغه ی این روزهای آدم بزرگ ها.
چه زود گذشت، کاش هرگز آرزوی بزرگ شدن نمی کردم و دنیای رنگی کودکیم

را با دنیای خاکستری بزرگسالی معامله نمی کردم.
همه جا یک دست سفید پوش شده بود گویی زمین لباس عروس برتن کرده است،

دانه های بلورین برف روی زمین فرود می آمدند و درختان بی شاخ و برگ را خمیده تر

می کردند همان طور که خاطراتت بر دلم سنگینی می کنند و کمر به مرگ احساسم بسته اند.
راستی چرا من دیگر شاد نیستم؟
چرا با دیدن برف ذوق نمی کنم؟

داستان کوتاه قلب یخی

چشم چرخاندم و کمی دورتر زوجی را دیدم که عاشقانه دست در دستان هم در این

سرما گرم قدم بر می دارند، نگاهم روی دستان گره خورده شان ثابت ماند و اشکی که از گوشه ی چشمانم سر خورد پایین و نصفه راه خشک شد.
زمزمه های عاشقانه شان مرا یاد زیباترین سمفونی که روزی برایم از عشق می گفت انداخت، همان لالایی که مرا خوابم کرد.
آه سینه سوزی از نهادم برخاست و بغضی که چنگ زده بود به گلویم، از جایم برخواستم و قدم زدم.
به پاهایم که با هر قدمم رد پایشان بر روی برف باقی می ماند خیره شدم.
دستانم را از جیب پالتویم بیرون آوردم و خودم را در آغوش گرفتم، آغوشی که بد

عادت شده بود به صدای تپش قلبت که منظم آهنگ زندگی را برایم می نواخت.
مثل این که این برف همه چیز را یخی کرده بود مثل دل‌های یخ زده و منجمد مردم اطرافم.
هوا سوز عجیبی داشت و به قرمزی می زد و این بیشتر دلگیر کننده بود.
عده ای در حال ثبت تصاویری از این منظره ی رویایی بودند و من نظاره گر این

وقایع لبخند تلخی گوشه ی لب هایم جا خوش کرد، لبخند که نه فقط دهانم کش آمد و تلخیش مثل زهر وجودم را پر کرد.
من نیز ثبت کردم تصویر آخرین دیدارمان را گوشه ی قلبم.
دلتنگی سراغم آمد و خاطرات انباشته شده ی کنج دلم جا باز کرد.
در حال و هوای خودم پرسه می زدم که تو آمدی و زندگی ام را دگرگون کردی و مرا تنهاتر از گذشته.
ذهنم به آن خاطره ی قدیمی پر کشید.

داستان کوتاه قلب یخی

روی تاپ نشسته بودم و به آسمان ابری زل زده بودم، زیر لب زمزمه کردم: عشق چیز عجیبی ست در این وادی، ای عشق کجایی؟
صدای معجزه گرت گوشم را نوازش کرد، مقابلم زانو زدی و خیره در چشمانم لب زدی.
-عشق همین جاست درست مقابلت.
آن روز من عشق را میان عسلی چشمانت خواندم اما نمی دانم چه شد که رفتی؟
شاید هم من اشتباه خواندم.
شال گردن قرمز رنگت را از دور گردنت بیرون کشیدی و روی گردنم تنظیم کردی و

دانلود رایگان  دکلمه صوتی عاشقانه و زیبای دنیای پوشالی

مهربان گفتی: تو که حواست به خودت نیست نمی گی یه موقع سرما می خوری خانوم کوچولو.
با ولع عطر نشسته در شال گردن را مهمان ریه هایم کردم و از توجه ات در دلم

قند آب شد و از خوش حالی در پوست خود نمی گنجیدم. با عشق به قامت مردانه ات دل سپردم و آرامش را با تمام وجود لمس کردم.
نگاهت به نی نی لغزان چشمانم گره خورد و ابروهایت را در هم کشیدی، با نوک انگشت اشک شوق چشمانم را گرفتی و صدای توبیخ گرانه ات به گوشم رسید.
-آی آی نبینم اون چشم های قشنگت رو که همه ی دنیای منه بارونی کنی، بخند تا من جون بگیرم!
با این حرفت دلم صد باره برایت پر کشید و منه عاشق را عاشق تر کرد، دیگر از خدا چه می خواستم با وجود تو؟
من خوشبخت ترین زن روی زمین بودم.
ترس تک تک سلول هایم را در بر گرفت، ترس از دست دادنت کابوس شبانه ام بود، خیال می کردم وجود تو رویایی بیش نیست.
با نگرانی و لرزش نهفته در کلامم گفتم: قول می دی همیشه بمونی؟

داستان کوتاه قلب یخی

لبخندی گوشه ی لب هایت نشست، با انگشت به بینی ام ضربه ی آرومی زدی و گفتی: معلومه که می مونم دیوونه.
بعد دستانم را اسیر دستان مردانه ات کردی و ادامه دادی: کجا برم وقتی تمام زندگیم این جاست، من تا همیشه کنارت می مونم و عاشقت هستم.
آن روز من دل گرم شدم از بودن تنها مرد زندگی ام، نمی دانستم آن روز آخرین دیدارمان است.
نمی دانستم به همین زودی ها قولت را فراموش می کنی.
چه شد مگر قول نداده بودی تا ابد عاشقم می مانی؟
آمدی عاشق کردی، از عشق گفتی، خامم کردی و مرا با یک مشت خاطره و یک عالمه دلتنگی تنها گذاشتی و رفتی.
منکه داشتم زندگی ام را می کردم و از عشق چیزی نمی دانستم چه طور دلت آمد با احساسات منی که تمام محبت و عشقم را به پایت ریختم بازی کنی؟
اگر ماندنی نبودی برای چه آمدی تا پای ماندنت حساب باز کنم و خیال کنم تنها نیستم؟
چگونه فراموشت کنم؟
رفتی و قلبم را به آتش کشیدی و تن رنجورم را خسته و روحم را آذرده تر از قبل کردی.
رفتنت سند تنهایی ام را امضا کرد.
این زخم عمیق قلبم به این زودی ها خوب نمی شود.
#مریم_صدر_ممتاز

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : 1 امتیاز کل : 2
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • نویسنده: مریم صدر ممتاز
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • چرا؟ واقعا چرا انقدر همه رمانات دوست داشتنی هستن؟ اینهمه تخیل و تبحر از کجا میاد...
  • ببخشید چطوری رمان رو دانلود کنم...
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.