بنام خالق هستی
نام رمان : عقــــــد غیابـــــــی
نویسنده : شایسته نظـــری
خلاصله : نیکای قصه ی ما دختری از خانواده ی پول دار ، پدرش صاحب چندین شرکت بزرگه ،
ولی از بد روز گار یا سرنوشت نیکا ، نصف دارایشو از دست می ده واین موضوع برای دختر شرو شور ما مشکلاتی به همراه داره …با ما همراه باشید
ـ اه از این استاد اخمو متنفرم انگار ارث بابا شو ازمن می خواد .
النا سری تکون دادوزد پس سرم
ـ واقعا پرویی دختر ! وقتی تو کاریکاتورشو می کشی و سرکلاس آدامس باد می کنی چه انتظاری داری ؟
شونه امو بالا انداختم
ـ حقشه از همون اول با همه سر ناساز گاری داشت منم تلافی کردم .حالا بیا بریم که دیر شد .
هردو سوار بی ام وی سفیدم شدیم وشوخی کنان به راه افتادیم .همیشه آهنگ بی کلام دوست داشتم ضبط و روشن کردم . نگاهم سمت النا کشیده شد.
ها چته تو فکری ؟
دهانشو پر باد کرد و پفی کرد.
ـ می دونی دنبال یه کار نیمه وقت می گردم .نمی خوام زیاد به بابام فشار بیاد .
ـ آره ولی چطور کاری می خوای ؟
ـ نمی دونم چه کاری ولی باید هر چه زودتر یه کار خوب ونیم وقت پیدا کنم .
برای اینکه حال هواشو عوض کنم ، با خنده گفتم:
ـ غصه نخور حالا بیا بریم پاتوق همیشگی چیزی بخوریم
با بی حوصلگی به بیرون خیره شد .
ـ نه حوصله ندارم بزار برای یه وقت دیگه اگه میشه من و برسون خونه
ـ باشه هر طور بخوای
بعداز پیاده شدن النا به خونه برگشتم ، النا دختری زیبا و خوش اخلاقی بود .پدرش باز نشسته ی
اداره ی پست بود .وبا حقوق باز نشستگی خرج سه تا محصل والنارو می داد.حالا النا نمی خواست
باری رو دوش پدرش باشه ، کاش می تونستم کاری براش بکنم . امروز بابا صحبت می کنم بلکه
کار نیمه وقتی تو شرکتش براش جور کنه ، با این فکر به خونه رسیدم و ماشین داخل حیاط
پارک کردم . با شیطنت همیشگیم وارد خونه شدم .جیغ زدم
ـ کسی خونه نیست ؟ سارا جون عشقم سلام ف بیا که عزیز دلت آمده
خیلی عالی ولی لطفاً بگین از کجا میتونیم پیدا کنیم
سلام می شه بگید من چطوری نصف دیگه رمانو تهیه کنم
سلام ممنون از نویسنده این رمان اگه بشه نسخه کامل روبرامون بزارید یا راهنمایی کنید ماخودمون پیداکنیم