نوشته: شایسته نظری نویسنده انجمن رمان های عاشقانه
ژانر: #اجتماعی#عاشقانه
تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۴۳۱
به نام خالق عشق ومحبــت
قبل از هر چیزی از آقای علی غلامی مدیر برنامه ی رمانهای عاشقانه کمال تشکر وقدر
دانی رادارم از شما خوانندگان محترم که وقت می زارید وتصورات ذهن من و می خونید سپاسگزارم .باشدکه مورد تایید همه قرار گیرد .
آیدادختری شیطون شوخ بذله گو که در کودکی والدینش را از دست داده و در حال حاضر
تحت سرپرستی عمویش زندگی می کند که طی جریاناتی درسن کم مجبور به ازدواج
بامردی مغروروشکست خورده،مقرارتی وسخت گیربافاصله ی سنی زیاد می شود. و
سختیهای ودردهای زیادی راتحمل می کندوتبدیل به دختری غمگین و افسرده وعاشق میشه …عاشق مرد مغرور زندگیش میشه که به او محبت نمی کند
ژانر: عاشقانه
پایان: خوش
ژانر : عاشقانه
ای بابا…سارا زودباش دیرم شدامروز دیگه زن عموم بیچارم میکنه.اگه دیربرسم خونه.
سارا باکلافگی اخمی کرد. ای تو روح زن عموت که نمیزاره کمی نفس بکشیم . انقد
نق نزن راه بیفت دیگه امروز رفته خونه مادرش اگه برگردو شام حاضر نباشه تا دو هفته
نق میزنه به جونم.منم که از صبح تا حالا سر کلاس خسته باید برم نظافت وآشپزی
-من اگه جاتوبودم تو خواب خفش میکردم …کلفت گیر آورده؟ هی کشیدم ای بابا اگه
منم بابا مامانم زنده بودن کلفت نمی شدم حلقه اشک دیدمو تار کرد .سارا متوجه
حالم شد سریع راهمو سد کرد با ناراحتی گفت ـ:ناراحت شدی؟ ببخشید نمی خواستم
ناراحتت کنم. لبخندی زدم…. نه مهم نیست..بریم دیگه دیر م شد.-تو حال خودم بودم که
آستینم کنده شد .-آی…..دستمو کندی وحشیییی چشمای قهوای درشتشو گشاد
کردوبه اونطرف خیابون اشاره کرد ـ .بازم اون پسرا …بیابیا تا بهمون نرسیدن ومزاحمون
نشدن بریم.شونموبالا انداختم. غلط میکنن این دفعه حالشونو می گیرم. خیلی شربودم
حاضر نبودم جلوی هیچ پسری کم بیارم .از کسی هم نمی ترسیدم .چرا دروغ بگم …
کمی از زن عمو میترسیدم.آخه خیلی بدجنس بود.درست مثل
سلام خسته نباشید ببخشید میخواستم بگم بعضی از افراد از این رمان کپی کرده اند
عاااااالی بود
حرف نداشت
رمانش خیلی عالیه من دوبار خوندمش و میشنهاد میکنم شمام بخونیدش
عالی بود
خوبهج