آشفته ام ..آشفته ام ..آرام باش
بغضم تو دیگر چرا اینگونه بی قراری میکنی؟
دخترک درونم تو..تو..تو چرا اینگونه بامیخ به جان سرم افتاده ای؟
بد کرده ام؟با چه کسی؟باکدام بنده ات خدا؟
اشکم تو دیگر چرا از حصارت پشت پلک هایم مینالی؟مگر مامن همیشگیت نیست؟
زندگیم؟تو دیگر چرا درد میکنی؟
گذشته ام …تو..تو..چرا پشت پلک هایم آمده ایی؟
حال ام چرا میسوزی؟
آینده ام تو چرا غیبت زده هست؟
خدایا دارد چه میشود ،زندگیم حال ام آینده ام ..دارد چه میشود پروردگارم.
چشمانم چه شده هست همه اجسام را چند بار میبینم .
لب هایم چرا به سمت چانه ام میروید.
بغضم تو..چرا میخواهی بشکنی مگر گلویم جای بدی بود؟هرچه بی قراری کردید لام تا کام سخن نگفتم.
دردم آمد…هیس هیس!درد با من بیگانه هست اینگونه میخواهد جلوه دهد!
چرا ..چرا؟؟او که از هر آشنایی ،آشنا تر هست .
نمیفهمم خدایا..
دخترک درونم ..آشفته ام نکوب اینگونه سرم درد میگیرد.
درد ..درد نه
خدایا دیوانه شده ام.
چرا اینگونه درد میکند زندگیم؟
چرا هیچ چیز جای خودش نیس.
نه من در حال ام
نه گذشته ام در گذشته مانده هست.
نه آینده ام سرجایش هست.
نفس ام درد میکند خدایا
روح ام مرده هست .
دخترک درونم آرام نیست شاد نیست
گریه میکند اشک میریزد چنگ میزند به موهایم.او آشفته هست همچون نامش
زیباست نام اش ؟من ..من برگزدیدم برایش.
او..او..گوید من ..من ..مقصر این حال روزش هستم .
من؟مگر چه کرده ام ؟
صدای..صدای گریه هایش صدای فریادهایش در سر دردناکم میپیچید.
آشفته ام ..آشفته ام آرام بگیر..
#پرنسس_درمانده_مهسا
#مهسا_باران_پور