گاهی فکر میکرد
احساس میکرد روحش!
بزرگترین فاحشه زندگیاش است!
میخندید به وضع او!
زنک کثیفی شده بود و…
لامذهب بد تن میداد!
به همهی درد ها
انگار بد تن میداد فاحشه!
صبح تا شب سگ دو بزنی تا فکرش و نکنی !
ولی شب تا صبح از فکرش خوابت نبره !
در به دری یعنی همین !
زهرا قاسم زاده
دل نوشته احساس