عادت داشت بدون عصا در محوطه ی مدرسه راه برود. مُدام زمین می خورد.
معلم بلندش می کرد، عصا را به دستش می داد و می گفت: عصا مثل چشمان توست.
معلم چند بار عصا را به سنگ جلوی پایش می زد و ادامه می داد: این طور تو صدای چیزها را می شنوی و دیگر زمین نمی خوری.
معلم می رفت و او دوباره عصا را دور می انداخت.
علی پاینده