داستان کوتاه آشیانه عقاب

داستان کوتاه آشیانه عقاب

داستان_کوتاه
✨  آشیانه عقاب
ژانر احتماعی

✍️ بقلم مرضیه الف

 

#آشیانه_عقاب
#مرضیه_الف
آنگاه که قلبم را به عنوان آشیانه ات انتخاب کردی و چون عقابی

تیزبال برآن سکونت گزیدی، دلم گرم شد به آنکه قلبم آشیانه ی

کسی شده است که چشمانی تیز دارد و نمی‌گذارد کرکسان

لاشخور به حریمش پای‌گذارند.
نمی‌دانم چه شد شاید بیش از حد به عقابم اطمینان داشتم،

عقابم به جای حفاظت از حریمش ، خودش با چنگالانش ان

را ویران کرد و رفت.
رفت و با رفتش بوی خون تازه ای که از قلب زخمی‌ام روان شده

بود کرکسان را به سمتش کشاند.
هر تکه از قلبم را لاشخوری به منقار کشید و رفت، و چیزی چون

چند قطره خون برایم باقی نگذاشت.
بعد از مدت هاعقاب تیزبال من پشیمان شد و آشیانه ای بهتر از قلب

من پیدا نکرد، بازگشت اما دیگر به جای آشیانه ویرانه ای که به

تاراج رفته بود را دید.
در چشمان تیزبینش گرد غم و اشک را دیدم ، اما دگر فایده ای

نداشت چون قلبی وجود نداشت

.
.
.
امدی جانم به قربانت ولی حالا چرا.
پایان

اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.