داستان_کوتاه
✨ نازنین
ژانر احتماعی
✍️ بقلم علی پاینده
نوشتن داستان نازنین، سخت است. پوشاندن واژه ها بر این دفتر، سخت است. شاید اگر قرار باشد کسی این داستان را بنویسد،
آخرین شخص، من باید باشم. هنوز قادر به درک خودکشی اش نیستم. این قلم، این کاغذ، این واژه ها که
از تاریک ترین نقطه ی ذهن بیرون می آیند،همه می توانند نشانه هایی از او باشند.
ماجرای نازنین در روزنامه ی خبر هم آمده. دوشنبه، مورخه ی ۲۸/۶/۹۰٫ در صفحه ی ۳۹٫
صفحه ی حوادث. تیتر وار، در میان سیل قتل ها
و دزدی ها. دختر نوزده ساله خودکشی کرد. در آنجا نیامده که او داستان مینوشت.
آنجا کلاس داستان نویسی، نیمکت های چوبی تک نفره
که در سه ردیف، نیم دایره و با سلیقه چیده شده اند، نیامده. صندلی های بنفش کمرنگ
با سوراخ های ریز، آن سوتر از نیمکت های چوبی،
نیامده. استادی از بزرگ ترین اساتید کشور که پس از مدت ها خانه نشینی موافقت کرده
چند جلسه ای رموز کار خویش را به تازه راهان
داستان بیاموزد، نیامده. و نه هرگز نیامده، دختر و پسری به نام های نازنین صولتی، و سعید
شهاب، نوزده و بیست و سه ساله، که گاه گاهی
زیر چشمی به هم می نگریستند. این را تنها اعضای آن کلاس می دانند. در اولین نسخه ی داستان،
همه این را نمی دانند؛ تنها چند نفری با
ذکاوت که از پس پرده ی هر نگاهی، عمق وجود آن را در می یابند، تنها آن ها این را دریافته اند. اینجا،
در این نسخه، شاید اولین راوی، باید
نازنین باشد.. آنگاه که می دید، پسری، با موهای کوتاهِ اندکی جلو آمده و چشمانی سبز، به استاد
نمی نگرد. به او می نگرد، و تا نازنین متوجه
می شود، وانمود می کند که چنین نیست. سریع رو بر میگرداند و دوباره بر دفتر کلماتی می نگارد. نازنین نمی داند آن کلمات چیستند