دلنوشته
✨ طعم گس خاطرات
? ژانر اجتماعی
✍️ بقلم مریم سعدی
هوا سرد است و سوز تلخی از هجوم دلتنگی های این ماه را برایم به ارمغان آورده است…
قهوه ی همیشگی را با طعم گس بدبختی می نوشم و برنقطه ای خیره می شوم…
ناخودآگاه زهر خندی بر لبم می نشیند و به سالها قبل باز میگردم اما…
اما خب آن روزهام که خوب نبوده است!
تک خنده ای می زنم و سکوت را پیش قدم میکنم!نمی خواهم در تلاطم تلخی های گذشته غرق شوم!
حریم زندگی ام به اندازه کافی شکسته شده است نمی خواهم با مرور خاطراتم تکه تکه های قلب را هم گم کنم!
اما خب سخت است قطره ای جوشان را پشت پرده ی مواج چشم هایم پنهان کنم ..
شیطنت وجودم را فرامی گیردو فنجان قهوه را بر میز تراس قرار می دهم ودفتر خاطراتم را باز
می کنم و همزمان اولین قطره ی اشکم هم روانه ی حرمت های گذشته ام می کنم!
چرا خاطراتم رنگ و بوی دخترانگی نمی دهد؟
چرا قلبم تیر می کشد؟
مگر نباید بخندم ؟اری میخندم اما زهر خندی بیش نیس !
دست های لرزانم را بر قفسه ی سینه ام می گذارم وبا لبخند به قطره های لجوج اشک
هایم اجازه ی پایین امدن می دهم
و
#چند_ضربه_ی_کوتاه_بر_قلبم_تا_بدانم_زنده_ام
مریم سعدی
خیلی زیبا بود مریم جون??????
عالی پرمفهوم خیلی قشنگ