رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه پاندا

داستان_کوتاه
✨  پاندا
? ژانر اجتماعی
✍️ بقلم محمدعلیخانی

 

داستان کوتاه پاندا

روز اول بهار,تویه جنگل که خیلی هم از ما دور نیست یه مهمونی برگزار شد,شیر هرساله این مهمونی رو برپا میکردوبزرگترین فرداز هرنوع ازحیوون رو به این مهمونی دعوت میکرد.یک کبوتر هم هرساله از شهربه این مهمونی میومدوازانسانها,طرز زندگی ورفتارشان صحبت میکرد.

همه حیوونا دور هم بودن,هیچکس هرج ومرج نمیکرد,هیچکس شکار نمیکرد,فقط باهم خوش و بش میکردند و سال جدید رو به هم تبریک میگفتن.

شیر از همه خواست تا ساکت باشندوازکبوتر خواست تاازشهر تعریف کند,تمام حیووناساکت شدندوبسمت کبوتر برگشتند.

کبوتر شروع به توضیح دادن کرد, ازسرعت  انسانهادرعلم,ازاختراعات جدیدشان,ازساختمانهای بلندشان,از اسلحه های جدیدشان.

صحبت های کبوتر که تمام شد,روبه شیر ایستاد وگفت انسانها دیگر مثل تو شجاع نیستندوبراحتی ظلم را میپزیرند,به اسب نگاه کردوگفت:نجابت دربین انسانها ازبین رفته,به روباه گفت:اگر باانسانی برخورد داشتی مراقب باش که فریبت ندهند,آنها ازتوحقه بازترند,به میمون گفت:انسانها جوری یکدیگر را مسخره میکنند که انگار خودشان هیچ عیبی ندارند,شاید باتونسبتی دارند,روبه سگ کرد وگفت:وفا,شایدخیلی ازانسانهامعنی وفا راهم نمیدانند,به خوک گفت:انسانها برای شهوتشان دست ب هرکاری میزنند,آنها ازتوکثیف ترند,به گرگ گفت:دربین انسانها بی رحم بودن رازرنگی میدانندوافتخار میکنند,کبوتر باتمام حیوانات صحبت کرد واز رفتار انسانها گفت ودرنهایت به سمت پاندا رفت وگفت:پاندای عزیز,بین مردمان شهر مهربانی فراموش شده.

دانلود رایگان  داستان کوتاه یک شب بارانی

اشک از چشمان پاندا سرازیر شد وآهی از ته دل کشید.

شیر ازکبوتر که راه دوری راآمده بودتشکرکردواز همه خواست تا به قلمروخودشان برگردند.

همه درحال ترک مهمانی بودند,که سگ متوجه گریه کردن پاندا شد,سمت اورفت وگفت:دوست خوبم چه اتفاقی افتاده که گریه میکنی؟؟؟؟

پاندا:میخواهم بین انسانها بروم و به آنهامهربانی رایاد بدهم.

سگ که از حرف پاندا متعجب شده بودکبوتر راصدا زد وگفت که پاندا چه فکری در سر دارد,کبوتر لبخندی زدوبه پاندا گفت:درسته که انسانهامهربانی را فراموش کرده اند,امادربین این همه نامهربانی کسانی هستندکه جز مهربانی بلد نیستند.

چشمان پاندا درشت شدولبخندزد.

کبوتر ادامه داد:آنهااز مهربانی  کردن لذت میبرندوباتمام دورویی هایی که اطرافشان میبینند دست از مهربانی کردن بر نمیدارن .

اما,انسانهای مهربان غالباتنهاهستند.

پاندا:ای کاش آنها باتوبه جنگل میآمدند,به گمانم اینجا راحت ترند.

 

کبوتر ساکت بود,شایدپاندا درست میگفت!!!!

 

#محمد_علیخانی

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.