دانلود رمان سه اندروید،pdf،ایفون

? دانلود رمان: سه
? نوشته: علی پاینده نویسنده انجمن رمان های عاشقانه
? ژانر: #عاشقانه#اجتماعی
? تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۴۵

?  خلاصه :

 

جسدش پخش و پلا روی سرامیک های کف سالن اداره افتاده بود. درست به همان شکل که در رؤیا او

را رها کرده بودم. چه طور چنین چیزی ممکن است؟! در ابتدا از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم

اما وقتی خوشحالی ها تمام شد، آن گاه بار دیگر سؤالات به ذهنم هجوم آوردند. من خواب هر کس

را که می بینم، آن شخص می میرد. در ابتدا شهاب. خبرش را در روزنامه خواندم. سال ها بود که

از این مرد کثیف خبری نداشتم. تا چند روز پیش. بخش حوادث روزنامه‏ی خبر با تیتر درشت

نوشته بود: ” مرگ مرموز رباخوار “ اتفاقی روزنامه را دیدم. داشتم شاخ در می آوردم.

حالا هم رجبی. نمی دانم، اگر خانواده ی شمس هم انسان های واقعی باشند؟! اگر واقعاً

به بیمارستانی رفته و پرستاری را کشته باشم؟! اگر تمام افرادی که خواب آن ها را می بینم

واقعی باشند و همه ی آن ها تاکنون مرده باشند؟! چه اتفاق شومی در زندگی ام در حال

وقوع است؟ در آینده چند نفر دیگر قرار است به دست من کشته شوند؟ بعضی از آن ها

واقعاً حقشان بود، اما بعضی… چه باید بکنم؟

قسمتی از متن رمان :

کانال تلوزیون lcd 32 اینچ، پی در پی در حال عوض شدن است. انگشتان کوچک ظریف،

پشت سر هم روی دکمه های کنترل ماهواره فشار می آورند. شو؛ فیلم اَکشِن؛ فوتبال؛

کشتی کج؛ تفسیر سیاسی. کنترل ماهواره روی زمین رها می شود. دستان کوچک،

چشمان پف کرده ی آبی رنگ را می مالند. چشمان او آن طرف سالن، ساعت دیواری

را می نگرند. بیست و پنج دقیقه به یک بامداد مانده است. خمیازه ای بر لبان کوچک نقش می بندد.
_ مامان می گه خیالاته بچگانس. بابا هم همینو می گه. پس کی سر و کلشون پیدا می شه؟

کی دست از خوشگذرونی های همیشگیشون می کشن؟ کی می خوان وقتی هم برا من بذارن؟
نور لامپ های زرد رنگ، چشمان خسته را می آزارند.
تاق تاق تاق.

مشخصات کتاب
  • ژانر
    اجتماعی
  • نویسنده
    علی پاینده
  • صفحات
    45
لینک های دانلود
اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
دیگر آثار
2 نظر
نظرات
  • بنده خدا
    14 خرداد 1399 | 23:14

    با سلام و عرض خسته نباشید خدمت استاد گرامی و خلاق خیال ها
    در این دوران کرونا همه خانه نشین شده اند و من نیز از این قاعده مستثنا نیستم و تنها دلخوشی ام در این دوران دنیا هایی است که نویسنده های خلاقی چون شما برایم خلق میکنند یا دل نوشته هایی که برخی مواقع از ذهنم بر کاغذ مینشانم.
    در بین قلم های نویسنده های ایرانی در ژانر تخیل یا ترس به شخصه معتقد هستم قلم شما از قدرترین قلم ها میباشد. اما این شاگرد حقیر انتقاد یا گلایه ای از شما داشته که بعد از خواندن رمان کوتاه شما با نام <> برایم پیش آمده که بعد از واقف شدن به منش بزرگ جنابعالی که با خواندن مصاحبه تان حاصل شد،تصمیم گرفتم تا از اظهار آن مضایقه نکنم.
    در بخشی از رمان،شما به نکته ای اشاره کردید که کمی خاطر مرا که طرفدار نوشته هایتان هستم آزرد. جنب آقای پاینده من یک تورک هستم و در دیارم آزربایجان، تا به حال در معدود درگیری هایی که شاهدشان بوده ام، طرفین از هیچگونه سنگی استفاده نکرده اند.
    من اطمینان دارم جنابعالی قصدوقرضی از اشاره به این موضوع نداشته و شاید بازگویی خاطره ای بوده که شخص شما داشته و آن را هنجاری برای مردم تورک زبان انگاشته اید.
    نکته مورد اشاره شما شاید برای برخی که تورک نیستند چندان مورد بحث نباشد اما برای ما که همواره مورد بی مهری ها و گاه توهین هایی از سوی فارسی زبان ها و به ویژه تهرانی ها قرار گرفته ایم از ریسمان سیاه و سفید نیز هراسانیم.
    اینجانب به شخصه دوسدار زبان فارسی بوده و حتی ممنون و خوشحال از خلق رمان <> هستم و مشتاقانه منتظر جلد های بعدی آن نیز هستم. من حتی اقدام به خرید جلد چاپی آن کردم که متاسفانه در جایی آن را نیافتم.
    سخن کوتاه کرده و در آخر امیدوارم که شاهد این نظر بوده و آن را بی احترامی تلقی نفرمایید.
    باتشکر

  • 1 تیر 1397 | 15:31

    سلام

    خوب بود

    ژانر این داستان مبهم و کمی معمایی-پلیسی هست نه عاشقانه

    با ارزوی ادامه ای جالب برای زندگی

درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.