? دانلود رمان: زندگیم…چیشد؟
? نوشته: الهه نویسنده انجمن رمان های عاشقانه
? ژانر: #عاشقانه#اجتماعی
? تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۲۶۰
سلام این اولین رمانمه امیدوارم بانظراتون شارژم کنیدنمیدونم
خوب درمیادیانه ولی منتظرنظراتونولایکاتون هسم لطفاکمکم کنید
پشت این پنجره ی یخزده سرده
مینویسم اون ک رفته برمیگرده
خیلی بی انصافی خیلی بی انصافی
گفتم عاشقت هسم گفتی قصه میبافی
خیلی بی احساسی.خیلی بی احساسی
ازمن مگ چی دیدی چرابامن نمیسازی
توآدم بی انصاف بااین دل بی احساس
هیچوقت اینونمیفهمی قلبم بی توچ تنهاس
توفاصله میگیری خالی میشه همه دنیام من خابتومیبینم تومیخندی ب رویااااام
دوباره هنسفوریم راازگوشم درآوردم وب دیواربالاسرم خیره شدم یادبچگیم ام افتادم یادروزهای
خوبم آه ک دلم چقدرتنگ شده واسه اون زمانا،زمانی ک هیچی نمیفهمیدم،زمانی ک
لبخندمیزدم وگریه میکردم،زمانی ک فقط بازی میکردم وزمانی ک حتی توبچگی هم مرگ رادوست داشتم…
وچیزایی ک همش برام مث ی بازی بود ولی حالادیگ رسیدم ب نوحوانی
اماهنوزم امیدم ب خواهرکوچولومه اون همیشه سعی میکن شادباشم همیشه بااینک کوچکترم بودازم محافظت کرد.و
آسایش بهترین خواهردنیاس همیشه میخاسم ازغموغصه درش بیارم امااون
فقط جلوی منوخانواده وانمودمیکنه که خوشحاله آسایش بهیچکی توجه نمیکن
حتی قبل ازاون حادثه حتی تودانشگاه، چشای آسایش واقعاجذابه هرکسی و
جذب خودش میکنه مخصوصاپسراکه آسایش بهمشون ولگردخیابونی میگه
ازنظرمن یابقیه شایدهمه ی پسرااینجور نباشن ولی آسایش همه پسرارواینجوری خطاب میکنه…
یروزیادمه تودانشگاه کتابام ازدستم افتادیه پسرداش کمکم میکرد که آسایش
ازراه رسیدومحکم زدتوگوش پسره خیلی شرمنده شدم وقتی که زدتوصورت
پسره همه کتاباازدستش افتادآسایش همه روجمعکرد.محکم دسموگرفتواز
اونجادورشدیم هنوزپسره توبهت بودهه توهمین فکرابودم که رویادادزد-بریم کافی شاپ
به آسایش نگاکردم ک باتعجب به رویا نگامیکردخخخ شایدچون خواب بوده
بادادرویاازخواب بیدارشده،آسایش ساز مخالف میزدکه بااسراررویاقبول کرد، پیش به سوی کافی شاپ…
آسایش توراه هی میگف به هیچ پسری نگانمیکنیدوگرنه چشاتونودرمیارم واز این حرفا…
بلاخره بعدازحرفای آسایش به مقصد رسیدیم وچهارتامون همزمان پیاده شدیم
داخل کافی شاپ شدیموروی یکی از میزانشستیم منوآیداورویابستنی سفارش
دادیم اماآسایش قهوه تلخ آسایش بعداز اون حادثه همیشه چیزای تلخ میخورد…