? خلاصه:
یه دختر داریم ویه پسر …..دختر قصمون زنعمو وعموشو پدرمادر خودش میدونه تواین وسط یه دختر عمو داره که فکر میکنه خواهر خودش این دختر عموش دختر قصمونو خیلی اذیت میکنه ……ویه پسرکه خیلی مغروره ولی …..خوب تا همینجا بسه
ژانر :عاشقانه …کل کلی…کمی طنز
نویسنده: Aylin 81
قسمتی از رمان :
.سلام اسم من دلارام نیک فرمن ۱۷سالمه که یه ماه بعد۱۸سالم میشه وامسال کنکور میدم
رشته ام تجربیه من یه دخمل خشملی ام صورتم گرده وچشمام
درشت ورنگ طوسی با رگه های آبی که هروقت اعصبانی میشم رنگش سورمه ای میشه
لبام قلوه ای قرمز وبینیم خیلی کوچیکه رنگ موهام پرکلاغی وتا رونم میرسه واندامم که
دیگه نگم بهتره اندامم خیلی خوبه ومن از این بابت خوشحالم من یه خواهر بزرگتر از
خودم به اسم آرام ۲۴ساله دارم که خیلی دوسش دارم ولی احساس میکنم که اون اصلا
دوسم نداره بگذریم کجا مونده بودم آها ویه مامان خوشگل تر از خودم به اسم نیلوفر
ویه بابایی که اگه نگم بهتره بابای من ازساعت ۷صبح
به کارش میره تاساعت ۱۲شب کلا فکروذهنش کار وکاروکار وبه خاطر پول همه چیرو
میکنه بابای من خیلی پولداره ولی بازم از کار دست برنمیداره میتونم بهتون بگم که شاید
❌❌ این رمان اختصاصی سایت رمان های عاشقانه میباشد و کپی برداری از این اثر به هر دلیلی ممنوع میباشد و در صورت مشاهده برابر با قوانین کپی رایت برخورد خواهد شد ❌❌
هنوز نخوندم
اما امیدوارم خوب باشه
رمان های عاشقانه