? دانلود رمان: همبستر خاطرات
? نوشته: نسرین(هیمو) نویسنده انجمن رمان های عاشقانه
? ژانر: #عاشقانه#اجتماعی
? تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۱۶۵
? مقدمه :
ما انسان ها
گاهی عجین خاطرات میشیم
با خاطرات زندگی میکنیم
و حتی همخوابه خاطرات می شیم
اری ما با خاطرات زنده می مانیم
و گاهی قربانی می شویم
و اینگونه انسان موجودی عجیب می شود
با عجله از اتاقم بیرون اومدم سروصدا تمام عمارت را برداشته بود.
اصلا تعجب نکردم بار اولی نبود که ارباب جوان به یکی پیله کرده بود و اونو تا سر حد مرگ کتک میزد.
ته دلم برای اون مرد سوخت چون بی شک ته این کتک زدن یا مرگ بود یا فلج شدن.
بی سروصدا رفتم سر چشمه و به کارام مشغول شدم.
من درخشان خدمه ی اشپزخانه عمارت جلال بگ بودم.
تقریبا به جزمن چهل خدمه اعم از زنو مرد در این عمارت درندشت مشغول بودن.
جلال بگ با سه زن و دو بچه صاحبان عمارت بودن.
از ارباب زاده ها یکی ارباب جوان که همین الان ذکر خیرش بود ودیگری پروین خانم
اینا بچه های زن دوم جلال بگ خورشید خانم بودند
زن اول ،خانم بزرگ یا راضیه خانوم
که بچه نداشت وجلال بگ به خاطر ثروت هنگفت پدرش که کدخدای ده بالایی بود و پسر نداشت باهاش ازدواج کرد تا ثروت پدرش برسه به داماد و دخترش
.
زن سوم ارباب هم خانوم کوچیک
شهربانو بود
دلیل ازدواج جلال بگ با شهر بانو رو هیچ کس نمیدونه .
شهر بانو زنی صاف و ساده است امکان نداره با یک بار همصحبتی طرف رو شیفته ی خودش نکنه.
از وقتی به عمارت اومده باهمه مهربان بوده و این مهربانی من رو هم در بر گرفته بود
خانوم بزرگ و درخشان خاتون با خانم کوچیک میانه ی خوبی ندارند
نمیدونم گاهی دلم برای خانوم کوچیک میسوزه
همیشه در برار نیشو کنایه های اونا واقعا صبور بوده
.واقعا نمیتونم درک کنم چرا هیچی به جلال بگ نمیگه
فصل دومش کی میزارین؟
سلام میشه فصل دوم رو بزاری
اسم فصل دومش فرق میکنه یا همون
اگه میشهربگید اسمش چی هس؟
ممنون