شعر بی پناهی یک زن

شعر
✨ بی پناهی یک زن
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور

بی پناهی یک زن/
چادرش را محکم گرفت و با شتاب دور شد, تا صدای گریه ی کودکانش دیوانه اش نکند…!
نمی فهمید چه می کند یا به کجا می رود…
ذهنش در چند دقیقه ی قبل چرخ می خورد.
همان لحظه ای که بچه ها از چادرش آویزان شدند و او با خشونت چادر را کشید و تقریبا دوید از مرکز نگهداری و آنها هم با گریه دنبالش می دویدند و نامش را می خواندند…
اندکی که راه رفت, جانش به لب رسید و کنار جویی نشست و عق زد دردهایش را و به سرنوشت شومش اندیشید…
به همسری که دستانش را در کارخانه از دست داده و در اثر فشار روحی زیاد سکته کرد و آنها را تنها گذاشت.
چاره ای نداشت…
تمام سعیش را کرد و ولی
نمی توانست کودکان بی پناهش را نزد خود نگاه دارد.
آخر چگونه آنها را نزد خود نگاه می داشت, در حالی که سرپناهی نداشت و در خانه ها کارگری
می کرد؟
جمعیتی که دورش حلقه زده بودند را کنار زد و رفت…
رفت تا کمی خلوت کند با خود و خالقش…
هنوز هم امید داشت…
با امید به خدا روی پاهایش
می ایستاد تا برگرداند
جگرگوشه هایش را…

اگر نویسنده این اثر هستید و درخواست حذف آن را دارید
  • اشتراک گذاری
مطالب مرتبط
درباره ما
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
  • 09024084858
نماد اعتماد الکترونیکی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق بهرمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانهمیباشد.