شعر
✨ چهل سالگی
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم سوگند هاشمی
چهل سالگی…
اخرش اما چی شد
توشدی عشق یکی دیگه
من شدم تنها وسردرگم
اون برات قصه شب میگه
ب خیالت خوبه حالم
همینکه روی پاهامم
شدم دمخور دود سیگار
بیتو مثل سگ هارم
میگن شبا توی اتاقش
مست میشی،خراب اونی
هه،کارت همینه عشقم
فقط مسافر می خوابونی
حرفات هنوز یادم نرفته
عاشق عشق جنونی
نه عزیز تو هرجور ک باشی
دنبال داداشی جونی
پرت میشی روی لحافش
میخوای براش ستاره باشی
بی شعور حالیت نی اصن
تو فقط وعده ی شباشی
آخرش اینم بعد چندروز
باکلی خاطره میره
میخوام ببینم بعد چهل سال
کی یه ساعت وقتتو میگیره!!