شعر
✨ پالتو پوست
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم سوگند هاشمی
پالتو پوست…
درست لحظه ای که میخواستمت
تورو دست تو دست اون دیدمت
توزیرش زدی هرچی که دیدم
من ازاین دورویی لرزیدم
اونی که همراه تودیدم
همونی که تو اینستات دیدم
از اینکه بامن میکنی بازی
داری ب قلبم هی چنگ میندازی
برات کم نذاشتم تو دوستی
اما توفقط فکر پالتو پوستی
نداشتم وگرنه هزارتا پوست
میدادم دمت تا نشی هرز دوست
بجای پوست قلبمو دادم
همین شد نبودم جز آدم
توباادم حسابی ها تک میزنی
ب قول خودت سنگ ب قلک میزنی
چه راحت منو به یه شام میفروشی
برای قرارت پالتوتو میپوشی
نمیدونی امروز تورو می برن
فردا پشتت لگد میزنن
همونی که ساده پایه پات بود
میفهمی ی روزی چقد هات بود
ب قول خودت عاشق پورشه ای
نه اون اشغالی که توشه ای
خجالت بکش مثل مسافر خونه ای
واسه جیم زدن فکر بهونه ای
نمی خوای ازاین کارا دست برداری
ازاین پرژه ی مرد میلیون دلاری
تاسف داره دیدن امثال تو
یه شب چندمیگی،میخرم کل سال تو
از امروز به من دیگه تو نگو
همونی بودم دیدی توی پورشه تو
براانتخاب دست تو روشده
نفهمیدی جیبم چقدر پول شده
فقط چشم من روی تو باز شد
چیه قلبت حالا پراحساس شد
دیگه ازاین به بعد اسمم و تو نیار
باچشمات ببین اینه مرد ((میلیون دلار))!!!