شعر
✨ آرومم و تنها
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم سوگند هاشمی
آرومم و تنها…
آرومم وتنها،منو نمی فهمی
درست بعضی وقتا مثل شیر بیرحمی
من پروانه میشم تا دور تو باشم
تو بامجازیهات یه عمر سرگرمی
تو هستی اما من از تو همش خالی
این عشق نیست اسمش،حس پوشالی
ذوقم همش کوره،ازبس ک بیحالی
آرومم و تنها منو نمی بینی
همش ب رفتارهام یک جوری بدبینی
فریاد میشی وقتی منو تو میبینی
این راه بن بسته،این عشق عالی نیست
وقتی ازت دورم،جام دیگه خالی نیست
برای باز موندن دیگه مجالی نیست
سرد وچروک خوردم بعد این احساست
داغون تر میشم بااین وسواست
من رقاص میشم،میرقصم باسازت
آروم و بی منطق هنوز دوست دارم
از بی تو بودن ها من سخت بیزارم
ازم نخواه روزی ازتو دست بردارم
بوسه زنان میام شاید یه حالی شی
شاید برای یکبار بامن یکی باشی
توحسرتش موندم شبی که بیتاب شی
محاله یک شب تو منو بغل گیری
بدون هیچ لمسی از لمس من سیری
وقتی میام پیشت انگار که می میری
سردو زمین خوردم تو زندگی باتو
از هزار فرسخ میشنوم قدمهاتو
ی بار ندیدم خیره روم نگاتو
آرومم و تنها منو نمی فهمی
درست بعضی وقتا مثل شیر بیرحمی
بی منطق میخوامت،میخوام میفهمی؟
منو از آغوشت بی سهم ها کردی
از ترس همخوابی تو کوچه شب گردی
تو خیلی ساله که نسبت ب من سردی
فقط نمیدونم چرا بامن سردی
دیگه نمیدونم کشیدم چه دردی
تو خیلی وقت میشه دیگه ولم کردی