?شعر
✨مرد کوچک
? ژانر اجتماعی
✍ بقلم فاطمه
کودکم،آغوش تو جان تازه میدهد…
کودکم،دستان تو بوی رفاقت میدهد…
کودکم، شبها صدای ناله ات را میدهد…
کودکم، سنت کم است! عقلت پر از اندیشه
کودکم ،سنت کم است! درد در تنت میپیچه
کودکم ،غصه نخور میخری آن کفش را
کودکم، غصه نخور میگیری آن دست را
کودکم، غصه نخور تنهاییو کار میکنی
کودکم،غصه نخور با ناله ات روز و شبا سرمیکنی
کودکم، خدا بزرگ است بنگر
کودکم ،دست نیاز زیاد است بنگر
کودکم، اکنون که تو مردی شدی غصه نخور
کودکم، اکنون که با خدا شدی غصه نخور
کودکم، پاهایت توانش را ندارد ولی…
تا توانی بی کفش هایت سر کن…