? نوشته: نازی m نویسنده انجمن رمان های عاشقانه
?ژانر_عاشقانه
? تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۸۶
? قسمتی از رمان:
دفتر خاطرات مادر بزرگ ایدا دستم بود مادرم همش میگفت این دفتر خاطرات
باید نسل در نسل توخانوادمون بچرخه داستان مادر بزرگ ایدا وپدر بزرگ رضا واقعا
غمگین بود ولی اخربه سختی بهم رسیدن چشمام ازخوندن درد میکرد فردا بایدبه
ایران برگردم چندساله ایرانو ندیدم ازبیست سالگی به پاریس رفتم تادرس بخونم دفتر خاطرات مادربزرگمو توچمدونم زاشتم و
خوب بود اینقدر که میگین بد نبود شاید اشکال داشت ولی افتضاح نبود
نویسندی رمان پسر بسیجی دختر تیگزاسی منم این ایدیه من هستش ممنون ازتمام نظراتتون nazy2592 ایدی من درتلگرام