? داستان_کوتاه.
✨ کبوتری_اسیر_آسمان
? ژانر_عاشقانه
✍ بقلم_مه_گل
بی توجه به من نگاهشو به آسمون دوخته بود،
ومن با عشق بهش زل زده بودم.
لحظه ای نگذشته بود که با لحن شیرینش همونطور که نگاهش به آسمون بود گفت: چرا این کبوتر انقدر تو آسمون بال بال میزنه؟ببینش!
نگاه را از چهری دل ربایش گرفتم وبه کبوتر تنها و سفید که غرق در آبی آسمان بود دوختم.
- خب بایدم بال بال بزنه، مگه چیه؟
با تعجب گفت: مگه چیه! انگار نه انگار تو آسمونه، طوری بال میزنه انگار ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.