دلنوشته اردیبهشت
دوباره به من برگشتی
این برگشتن برای من
قداست خاصی دارد
یادت هست ...؟!!
یکی از همین روزهای اردیبهشت بود
برای خداحافظی آمده بودی
گفتی من آدم ماندن نیستم ...
من هم گفتم برو ..
تو ناراحت شدی
چانه ات را گرفتم ،بالا آوردم
خیره در زلالی چشمانی که مدتها بود
غرقش شده بودم گفتم:گاهی با اصرار واجبار به ماندن ادمها
آنها را ازخودشان
هم میگریم
چه برسد به خودمان
چه برسد
به رابطه ای که خیال میکنیم همیشگی استکسی که دلش به ماندن نیست
بهانه زیاد پیدا میکند
برای بودن
نصفه نیمه اش ..
نمیدانم این خودخواهی است ...
دلنوشته باران بارید
امروز داشتم به تو فکر میکردم
باران بارید
آرام آرام
آمدنش شبیه تو بود
باران را میگویم
عطرش وجودم را گرفت
من دلتنگ تر شدم
دستانم عطر موهای تورا دارد
عطر موهای توزیر باران
چقدر خوب است
دستهای آدم
حافظه دارند
تو باشی ونباشی ،بخواهی یا نخواهی
سهم من از تو عطری است که به دستان من دادی
باورکن من گاهی با همین عطر
تورا تصور میکنم
مثل همین امروز؛
دستت را گرفتم
مثل همیشه گونه هایت تب کرد
من خندیدم وتو
دویدی زیر باران
با موهایی که
از نوازش من به رهایی رسیده بود...#مینا_محمدی
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.