? داستان_کوتاه
✨ یک_جرعه_بندگی
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم مینا برادرشادزن جوانی به صورت زرد و رنگ پریدهی کودکانش نگاهی انداخت. تحملش از دیدن زجری که حتی در خواب هم با چین ابروانشان خود نمایی میکرد، طاق شد؛ بنابراین چشم گرداند و به دست دراز شدهی تلالؤ نور مهتابی که از لای پنجره به داخل میآمد، خیره شد. تا کی گرسنهگی؟
مگر او چند سال داشت که، طعم ترش بیوه شدن را بچشد؟
هنوز به انتهای افکارش نرسیده بود که، با صدای مشتهایی که بی ...
? داستان_کوتاه.
✨ کبوتری_اسیر_آسمان
? ژانر_عاشقانه
✍ بقلم_مه_گلبی توجه به من نگاهشو به آسمون دوخته بود،
ومن با عشق بهش زل زده بودم.
لحظه ای نگذشته بود که با لحن شیرینش همونطور که نگاهش به آسمون بود گفت: چرا این کبوتر انقدر تو آسمون بال بال میزنه؟ببینش!نگاه را از چهری دل ربایش گرفتم وبه کبوتر تنها و سفید که غرق در آبی آسمان بود دوختم. - خب بایدم بال بال بزنه، مگه چیه؟با تعجب گفت: مگه چیه! انگار نه انگار تو آسمونه، طوری بال میزنه انگار ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.