رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه عمارت لب ساحل

داستان کوتاه عمارت لب ساحل عمارت لب ساحلدر تمام مدتی که آنجا بودیم دلم می خواست بروم و از بالای آن عمارتِ عجیب به آن دریای عجیبنگاه کنم. درست از بالای بالاترین نقطه ی عمارت. بالاترین نقطه حالت هرم مانند داشت و شایدتنها جای یک نفر روی آن می شد که به زور خودش را به آن بالا بکشد و همانطور که به زور خودشرا نگه داشته به آن خلیج عجیب و صخره های دورش نگاه کند. مادام و دایی اجازه ...

مصاحبه با علی پاینده

مصاحبه با علی پاینده عرض سلام خسته نباشید خدمت تمامی کاربران و نویسنده های عزیز .🎙مصاحبمون مربوط به آقای علی پاینده جهرمی می باشد #رزومه #عضو_انجمن_رمانهای_عاشقانه ۱_بیو گرافی کامل جهت هر چه بهتر شناخته شدن شما : علی پاینده هستم. از سال ۸۹ می نویسم. همان سال ۸۹ با داستان شهر فرشتگان رتبه ی دوم جایزه ادبی صادق هدایترا به دست آوردم. داستان شهر فرشتگان توسط موسسه هدایت در چند کشور از جمله آمریکا به چاپ رسیده. یک چند تاییکتاب کاغذی دارم. یک چند تایی ...

  • 2203 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,699 بازدید
  • ۴ نظر
داستان کوتاه ماجراهای پسر طلا فروش

داستان کوتاه ماجراهای پسر طلا فروش مربوط به گروه سنی کودک و نوجوانماجرهای پسر طلافروشیکی بود، یکی نبود، غیر از خدا، هیچ کس نبود. روزی روزگاری، نه در زمان های گذشته، بلکه همین نزدیکی ها،در شهر شیراز، طلافروش بسیار ثروتمندی بنام علی نمازی زندگی می کرد. علی نمازی ثروت بسیار هنگفتیداشت که از اجدادش بهش ارث رسیده بود و هر روز هم با کار و تلاش خودش به این ثروت عظیم اضافه می شد.مغازه ی طلافروشی ای داشت در خیابان ملاصدرا. ...

داستان کوتاه هدیه ای بنام ماه

داستان کوتاه هدیه ای بنام ماه داستان کودکهدیه ای بنام ماهروزی روزگاری، نه خیلی سال پیش، بلکه در همین زمان های اخیر، دختر بچه ای،نه در سرزمینی دور، بلکه یک جایی همین دور و بر خودمان زندگی می کرد. امااین دختر بچه شباهتی عجیب با تمام دختر بچه های قصه های تاریخ داشت. اوتنها بود. نه اینکه کسی را نداشت، هم پدر داشت، هم مادر، هم برادر بزرگ تر،هم خاله و عمه و عمو و دایی، و خلاصه کلی فک و ...

دل نوشته عصا

دل نوشته عصا ‌ عادت داشت بدون عصا در محوطه ی مدرسه راه برود. مُدام زمین می خورد.معلم بلندش می کرد، عصا را به دستش می داد و می گفت: عصا مثل چشمان توست.معلم چند بار عصا را به سنگ جلوی پایش می زد و ادامه می داد: این طور تو صدای چیزها را می شنوی و دیگر زمین نمی خوری.[caption id="attachment_11596" align="alignnone" width="300"] دل نوشته عصا[/caption]معلم می رفت و او دوباره عصا را دور می انداخت. علی پاینده

داستان کوتاه نازنین

داستان کوتاه نازنین داستان_کوتاه ✨  نازنین ژانر احتماعی ✍️ بقلم علی پاینده قسمتی از داستان :  نوشتن داستان نازنین، سخت است. پوشاندن واژه ها بر این دفتر، سخت است. شاید اگر قرار باشد کسی این داستان را بنویسد،آخرین شخص، من باید باشم. هنوز قادر به درک خودکشی اش نیستم. این قلم، این کاغذ، این واژه ها کهاز تاریک ترین نقطه ی ذهن بیرون می آیند،همه می توانند نشانه هایی از او باشند.ماجرای نازنین در روزنامه ی خبر هم آمده. دوشنبه، مورخه ی ۲۸/۶/۹۰٫ در صفحه ی ...

داستان کوتاه اتاق تهی

داستان کوتاه اتاق تهی داستان_کوتاه ✨  اتاق تهی ژانر احتماعی ✍️ بقلم علی پایندهقسمتی از داستان :اتاق تهیسهیلا عجیب ترین دوست دختر زندگی من بود. دوست دختری که هرگز او را ندیدم. حتی بعد از مرگش.همیشه بهش می گفتم که این چه مدل عشقیست بین ما دو تا؟! یا تو بیا شیراز، یا من بیایم خرم آباد.می گفت که نمی شود. می گفت که شَر می شود. بد هم شَر می شود. می گفت که می کُشَندَت.دختر یکی از خوانین لُر بود. کوچکترین دختر. ...

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • چرا؟ واقعا چرا انقدر همه رمانات دوست داشتنی هستن؟ اینهمه تخیل و تبحر از کجا میاد...
  • ببخشید چطوری رمان رو دانلود کنم...
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.