خلاصه کتاب:
باران گرفتار پلیس و گرفتار عشق یک طرفهی ممنوعه، اون دختر لجباز و سرکشی هست که با دروغ دوستش فروزان به گرفتاری دچار میشه و ناخواسته بهش تهمت زده میشه و تحت تعقیب پلیسه و باران با تیری که خورده از چنگال قانون فرار میکنه و باید دید آیا زنده میمونه؟ و آیا سرنوشت چه بازی با شخصیت داستان خواهد داشت؟
خلاصه کتاب:
دو تا دختر هر دو یه اسم، به نام هیوا، ولی دو دنیای متفاوت دارن و از هم دور هستن، سرنوشتشون هم تلخه و هم شیرینه، ولی باید دید که اینها توی بازی سرنوشت، چی میشن.
باید دید معجزه عشق در این رمان چهها میکند؟!
هیوا دختری که سرطان داره و حاضر به عمل نیست دکترش عاشقش میشه و مجبورش میکنه تا هیوا عمل کنه خوب بشه ولی هیوا...
داستان کوتاه مولتی میلیاردر
به نام خدا
مقدمه:
اعتراف میکنم میترسم.
یه اعتراف قشنگ، ولی ترسو نیستم.
اعتراف به اینکه، از خدا میترسم چون نا به هنگام هست و آدمی از فردای خودش بی خبره، همه چیز ناگهانی و با معجزه رخ میده.
از زندگی میترسم چون دوست ندارم خانوادهای که بی نهایت عاشقشان هستم رو در نبودشون تحمل کنم.
از دنیا و آدمهاش میترسم چون نمیخوام افراد خاص زندگیم رو از دست بدم.
من حتی از خودم و زبانم که بعضی اوقات ناخواسته چیزهایی به زبان میاد ...
داستان کوتاه جنتلمن جذاب
به نام خدا
نام داستان: جنتلمن جذاب
امشب عروسی خواهرم بود و باید میرفتم آرایشگاه تا به نوبت خودم برسم، چون آرایشگر گفته بود " دیر برسم نوبت من مال یکی دیگه میشه " آرایشگر هم مال رشت نیست، شقایق دوستم محله کارش اطراف لاهیجان هست که تا اونجا کلی راهه و داشتم با تمام سرعت آماده میشدم که حرکت کنم برم تا دیر نشه، دلم میخواد امشب قر کمرم و که خشک شده تو مجلس عروسی خواهرم بلرزونم ...
خلاصه کتاب:
همیشه تو زندگی پستی بلندی هایی هست که نمی دونی چطور باید اون ها رو تو ترازوی حساب و کتاب زندگی قرار بدی!
گاهی اوقات، یک درد اون قدر عمیق شاید جسمت رو ضعیف کنه اما، به روحت آسیبی نمی زنه.
گاهی اوقات، هم یک درد ساده، خیلی ساده چنان ضربه مُهلِک و سختی بهت می زنه، چنان تو رو از پا در میاره، چنان قوی هست، که نه تنها روحت بلکه به جسمت هم صدمه وارد می کنه.
همیشه برای رسیدن به اوج باید یه نگاه به خودت بندازی ببین کجای زندگی قرار داری!
خلاصه کتاب:
ماه از نگاه به تو خجالت میکشد
گویی که تو عجین شده به رنگ خدایی
در شبی مهتابی و تاریک
که تو آرام پرسه میزنی و
با صدای زیبایت
کنار دریای طوفانی
آواز مستانه سر میدهی
و لبهای به رنگ کبودت
در ظلمت شب پنهان است
و تنها صدای زیبای تو
آهنگین و رسا به گوش میرسد
چه دلم میخواهد
در آغوشم بگیرمت
و با صدای موزون و زیبایت
آهسته کلام " دوستت دارم " را
در گوشم زمزمه کنی.
داستان کوتاه نغمهی پرواز
به نام نامی ایزد پاک.
داستان کوتاه: نغمهی پرواز
مقدمه:
تو آن جانی...
که جانانم جانانه...
حضورت مامن قلب من است.
زندگی همانند همین رهگذر و قطار است، تا میآییم کمی به خودمان بجنبیم، سوت آتش خود را میزند و میگذرد. و هر چه جلوتر میرود به ما یادآوری میکند که چه آسان داریم روزهای خوبمان را از دست میدهیم. ما هم تنها در پستوی تنهایی خود چه غریبانه نوای بینوایی مینوازیم. وقتی که از عمق دل خود به ژرفای اندرون میپردازیم میفهمیم ...
داستان کوتاه ناپروکسن
به نام خدا.
داستانی از دل عشق.
داستان کوتاه آموزنده...
مقدمه:
من یک دخترم اما...
اما این بار بر خلاف همه وقتهایی که از حقوق زنها دفاع کردم، میخواهم از مردها بگویم...
از مردی که اگر عاشق شود یک بار بیشتر عشق را تجربه نمیکند.
از مردی که شانههایش شکسته شدهاند.
مردی که گریه نمیکند اما عجیب بغض مردانهاش گوش فلک را پر میکند.
مردی که اگر به ظاهر میخندند...
صدای قهقهههایش تمام دنیا را پر میکند...
رگهای گردنش از غیرت متورم میشود...
یک مرد واقعیست که دردهایش پشت پلک ...
دانلود رمان شیشه ی عمر به قلم شکیبا پشتیبان
عمریست آرزوی گل برگ کردهام.
تک تک لحظات را در دلم قاب کردهام.
عمریست عاشقانه در انتظار نشستهام.
من با تو همهی رویاها را پر از با تو بودن واقعی تصور کردهام.
و اینک این عشق، عشق ناب سینا و آویسا است و عشقی دیگر از سیوا و هومن. زندگی همان شیشهای است که عمر تو را حلاجی میکند.
و اینک باید نگریست که بازی سرنوشت با آنها چه خواهد کرد و چگونه رقم خواهد زد؟!
رمانی از ...
دکلمه صوتی راز پاییز به قلم شکیبا پشتیبان و با اجرای افسون غفائی
( راز پاییز )
شاعر #شکیبا_پشتیبان
گوینده #افسون_غفائی
تنظیم و میکس #سمیر_رستگار
تهیه شده در #صدای_دلها
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.