دانلود رمان سرابقطره های باران به شیشه ضربه می زد و بخار روی شیشه می نشست.. قطره ها که از تن شیشه فرو می ریختند تمام گرد و غبار آن را می شستندولی بخار هنوز پابرجا بود.. با چشم ابرهای تیره را دنبال کردم؛ فنجان رابه سمت دهان بردم داغی قهوه لبم را سوزاند ولی بی اعتنا نوشیدمداغی از لبم به سمت معده ام راه گرفت و من بی توجه به این سوختندوباره نوشیدم.. زندگی من داغ تر از این ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.