دانلود رمان آن دیگری
مقدمه
بسم تعالی
دخترک در زیر باران، قدم میزد و فکر می کرد و اشک می ریخت، این درد عظیم در قلبش، توانش را بریده بود.
باران هم انگار قصد جان دخترک را کرده بود که با شدت قطرات خود را به زمین و بدن دخترک می کوبید.
دخترک طاقتش به سر آمد و با زانو به زمین افتاد و اشک می ریخت، سر بلند کرد و فریاد زد.
_خدا
قسمتی از رمان :
_الو؟
_سلام پسرم
سکوت کردم که ادامه داد: پسرم پدرت
ادامه ی حرفش ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.