رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه امید در آخرین لحظه

داستان کوتاه امید در آخرین لحظه امید در آخرین لحظه آرام با زدن پلک‌های ریز، چشم از هم باز می‌کند. کمی طول می‌کشد تا دیده‌ی تارش شفاف شود و بتواند اطرافش را ببیند؛ سقفی آبی‌رنگ که شباهت زیادی به آسمان دارد. سعی می‌کند از جایش بلند شود اما باری به سنگینی کوه، این اجازه را به او نمی‌دهد. به پایین تنه‌اش نگاه می‌اندازد و پاهایش را در بند آجر و بلوک‌های سیمانی می‌بیند که توان حرکت را از او گرفته‌اند. به سختی بدن پر ...

  • 1094 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,628 بازدید
  • ۵ نظر
داستان کوتاه عروس کوکی

داستان کوتاه عروس کوکی به نام خدا عروس کوکی نویسنده: فاطمه اسماعیلی(آیه) باد در درونم می پیچد و زوزه کنان سرما را به بدن پوست پوست شده ام می رساند و بیشتر من را می خشکاند و صدای ساز و دهل باز هم از تخ تخ های حلب زنگ زده ی بشکسته ی بالای سرم پیشی می گیرد. اندک مهمانان خانه ی نقلی با احتیاط از کنار مجمعه های پر از نان قندی و نقل و نبات ها می گذرند و اطراف عروس عروسک مانده ...

  • 1138 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,526 بازدید
  • ۲ نظر
داستان کوتاه محکوم شدگان

داستان کوتاه محکوم شدگان به نام خالق انسان ها محکوم شدگان به قلم زهرا شاهی کاربر انجمن رمان های عاشقانه (رمانکده) «آری... من محکوم شده ام به این عذاب. به عذابی بی پایان که زنده کننده ی خاطراتم است. گویا در هر شبانه روز، چندین و چند بار، مرگ را می بینم و به یک قدمی اش که می رسم، دست مرا عقب می راند.» «شما محکوم می شوید.» «به جرم گناهی که ما آن را قدغن کرده بودیم.» «آنها محکوم شدگانند.» «ببریدشان به زندان محکوم شدگان.» تمام این ها ...

  • 1146 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,429 بازدید
  • ۵ نظر
داستان کوتاه پیوند قلب ها

داستان کوتاه پیوند قلب ها مقدمه: عشقی که مجرمینش، بارها به بهشتی های کرانه ی آسمان دست نشانده و محکوم ابدی ترین حبس در قلب او هستند. در امتداد خطوط زندگی، در جهانی که پس از مرگ، تولد خواهد یافت؛ عشق او را معنا می کنند، عشقی که... **** لبخند کم رنگش یعنی پایان تمام خستگی های این روزهایم! برق چشم های سیاهش، مرا جذب خود می کند، اختیارم را از دست می دهم و جلو می روم، برای در آغوش گرفتن تن نحیفش. بار دیگر ...

داستان کوتاه تاوان یک رویا

داستان کوتاه تاوان یک رویا به نامش و به یادش و در پناهش آغاز میکنم. عصبی فریادی میکشد. انگار در قفس هی سینهاش جنگی برپاست. قلبش همچون کودکی ترسیده از رعد و برق، تند تند میتپد. حالش همانند آتش فشانی است که بعد از اولین فوران و خالی کردن خود، حال آرام گرفته و نم نمک عقدههایش را بیرون میریزد. اشکهایش انگار مسیر خود را پیدا کرده اند . با درد، سر دو زانواش را میفشارد. روی کاناپ هی مشکی رنگ اتاقش نشسته است و ...

داستان کوتاه آسمان حسرت

داستان کوتاه آسمان حسرت هر روز صبح یاد آنشرلی می افتم. "آنه! تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت، وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه، پنهان بود! با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت از تنهایی معصومانه دستهایت. آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود. آنه! اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری در آبی بیکران مهربانی ها به ...

داستان کوتاه اولین بارها

داستان کوتاه اولین بارها بسم الله الرحمن الرحیم اولین بارها همیشه همه چیز از اولین بارها شروع می شود... مثلاً اولین باری که نگاه او، جایی حوالی نگاه من چسبید و به خودم که آمدم، دیدم خدا زده شده ام! دلم در پی قدم های لبریز از کرشمه ی نگاهش، فرار کرده بود... یک بار گیسو های خرمایی رنگش را باز گذاشت، باد میانشان می رقصید و من در حالی که از پشت دیوار آجری خانه، دزدکی نگاهش می کردم، باد را به فحش ...

  • 1298 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,657 بازدید
  • ۲ نظر
داستان کوتاه گوهر وجود

داستان کوتاه گوهر وجود #داستانک_گوهر_وجود #نویسنده_نرگس_واثق   لنگان لنگان در حالی که نفس نفس می‌زنم، چند قدم دیگر بر می‌دارم اما سرم گیج می‌رود و دنیا پیش چشمانم سیاه و تار می‌شود. دیگر توان راه رفتن را ندارم و از خستگی همان‌جا کنار صخره‌‌ی می‌افتم و نفس‌های حبس شده‌ام را منقطع آزاد می‌کنم. از دردی که در تنم می پیچد، لحظه‌ای چشم روی هم می‌گذارم و ناله‌ای سر می‌دهم. لبان خشک شده‌ام را با زبانم که همچون کویر شده، خیس می‌کنم اما کاملاً بی فایده ...

داستان کوتاه هلاک یک لبخند

داستان کوتاه هلاک یک لبخند این داستان کوتاه اختصاصی انجمن رمان های عاشقانه می باشد و توسط امِگا نوشته، ویراستاری، طراحی و تهیه شده است. هرگونه کپی برداری و تولید محتوای الکترونیک و غیرالکترونیک از این اثر بدون اطلاع نویسنده شرعا حرام و پیگرد قانونی دارد. «هلاک یک لبخند» امواج کوتاه دریا به آرامی دست نوازش به سر ساحل می کشیدند و ساحل با منحنی های ماسه ای اش لبخندهای دلفریب نثار وجود پرتلاطم دریا می کرد. هر چه آسمان دلگیرتر می ...

داستان کوتاه روی پای خودت باش

داستان کوتاه روی پای خودت باش فنجان قهوه ام را روی میز می‌گذارم، لبخندی تلخ می‌زنم و خودم را به پنجره ی اتاق می رسانم؛ پرده را کنار می‌زنم و به هوای بارانی خیره می‌شوم، به آسمانی که ابرهای سیاه تمامش را گرفته نگاه می‌کنم و در این فکر هستم که این آسمان دلش گرفته درست مانند دل من، اما این ابرها با باریدن بالأخره خودشان را می توانند خالی کنند اما من چه؟ من چگونه می‌توانم خودم را خالی کنم ...

  • 1530 روز پيش
  • علی غلامی
  • 1,881 بازدید
  • یک نظر
داستان کوتاه پرواز مرگ

داستان کوتاه پرواز مرگ سردم بود... دست هایم را در جیب کافشنم فرو بردم اما تاثیر چندانی نداشت و همچنان سوزن سوزن شدن سر انگشتانم را حس می کردم. نفس عمیقی کشیدم و به چشمانش زل زدم.به خاطر تاریکی هوا رنگ زیبای چشمانش به سیاهی گراییده یود. -الان چراقهری؟ با اخم نگاهش گردم...چرا نمی فهمید؟چرا مرد ها این قدر در برابر احساسات زن ها و درک عواطفشان مقاومت نشان می دادند؟ دستش را به سمتم دراز کرد و دستانم را از جیب کافشنم بیرون کشیدودستان سرخ ...

  • 1539 روز پيش
  • علی غلامی
  • 18,193 بازدید
  • ۵ نظر
داستان کوتاه حبس ابد

داستان کوتاه حبس ابد سخن نویسنده: یه خلأیی هست همیشه، یه سری جاها به اون چیزی که می‌خوایم نمی‌رسیم. این رمان هستش راجع به عشقای یک طرفه، مسیرهای یک طرفه، تصمیمات احمقانه. من واسه اولین بار می‌خوام تصویر عشق یک طرفه‌ی یه دختر و آشکارا تو رمانم پیاده کنم و یه صدای خیال انگیزی بهم می‌گه:«بنویس! تو می‌تونی!» یه سری چیزا هم انگیزه‌ی آدم و به کل از بین می‌بره، روحیه و نشاطی که بابت نوشتن این داستان تخریب می‌شه و چقدر دشواره ...

  • 1601 روز پيش
  • علی غلامی
  • 3,471 بازدید
  • یک نظر
درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • avaکارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • شهیدی هستمممنون میشم لینک گروه ایتا رو بزارین...
  • ایمان سعدتمه دوست دارم که این رمان از بی خانم...
  • ایمان سعدتعالی...
  • saraنمی دونم چی بگم فقط می تونم بگم کارتون حرف نداشت نویسنده عزیز...
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.