داستان_کوتاه
✨ تابستان بد
? ژانر اجتماعی
✍️ بقلم محمدعلیخانی
داستان کوتاه تابستان بد
سمسار محل یه دوچرخه آورده بود، یه ذره خط و خش داشت اما خوشگل بود، دوست داشتم که داشته باشَمش!سرِ شام خطاب به مادرم گفتم: دیدی عباس آقا دوچرخه آورده؟مادر: دیدم!(این جور موقع ها حرص آدم در میاد)-همه دوستام دوچرخه دارن.-همه ندارن!-نصف بیشترشون دارن، راحت تر هم میرن خرید.-اونا درسشون هم میخونن تو چی پنج ساله داری مدرسه می ری هنوز جدول ضرب بلد نیستی!-کی می گه بلد نیستم؟-اگه بلد بودی ...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.