اشعار عاشقانه سایت رمانکده مجموعه از بهترین اشعار از نویسنده ها خود انجمن رمان های عاشقانه میباشد این اشعار تماما اختصاصی سایت رمانکده میباشد و شما نیز میتوانید اشعار خودتان رو برای ما ارسال کنید این اشعار را ما همراه با کاور اختصاصی خود انجمن برای شما عزیزان میسازیم و داخل سایت به اشتراک میگذاریم
دختر است دیگر...
و من دخترم...
باید ناز دختر را کشید.
باید قربان صدقهاش رفت.
باید دست نوازشوار و گرمت روی بازوان ظریف او چفت باشد.
باید بوسههایت جان او باشد.
دختر است دیگر...
دختر از جنس لطافت و ابریشم است.
همیشه خالص است.
آخ نگویم از ابراز احساساتش...
اصلاً دختر معجونی ناب است.
دختر ماندگار و دلنشین است.
دختر...
دختر، دختر است دیگر.
دختر یعنی هی بغض کند و بگرید...
هی تو بوسهای پر از عطوفت...
بر موهایش بکاری و او...
آرام شود.
دختر، یعنی...
همان روشنایی و چلچراغ خانه.
🌸روز دختر مبارک.
💕 #شکیبا_پشتیبان 💕
- 1749 روز پيش
- علی غلامی
- 3,014 بازدید
- یک نظر
شعر نبض امید
خانه
مرنجانم ای اشک
به تکرارِ بی تاب
در سکوتِ تنهاییِ چشمانم
نبضِ امید
هنوز در میانه یِ قلبم به تکرار نشسته است
تا دوباره رسیدنی
و خانه دیدنی.
خانه ام نه اینجاست
من
از بهار آمده ام
کنارِ انتهای فراموش
هنوز
سخن از آغوشِ یار بر زبان است
و بیدار
چشمانِ انتظار
شبانه ها زِ یاد نخواهند رفت
که صبح به صبح
کشیده تا خاطرِ شب
به آسمانند
نشانه تا نشانه
قرارِ دیروز به دیدارِ فرداست
خانه ام نه اینجاست
مرنجانم ای اشکم
کاین خانه کز بهارش ترانه هاست
نخواهد به ویرانه روی سپردن
مرنجانم ای اشک
به تکرارِ بی تاب
در سکوتِ تنهاییِ چشمانم
م.س.صبا
- 1784 روز پيش
- دلنوشته عاشقانه
- 1,722 بازدید
- ارسال نظر
شعر قلبم
تو چنان در قلبم رسوخ کردی که فکرش را نمی کنی.
چنان جذبت شدم که جاذبه ی نگاهت محوم کرد.
مگر می شود،
ماه باشد و مهتاب نباشد؟
عشق باشد و معشوق نباشد؟
دل باشد و دلدار نباشد؟
روز باشد و خورشید نباشد؟
تو لازمی برای ملزومی چو من
تو لیلی برای مجنونی چو من
تو شیرینی برای فرهادی چو من
تو معبودی برای مخلقوقی چو من
می پرستمت با تمام وجود.
من برگم برای گلی چون تو
من ابرم برای آسمانی چون تو
من شکوفه ام برای بهاری چون تو
من دیوانه ام ...
- 1862 روز پيش
- دلنوشته عاشقانه
- 3,282 بازدید
- یک نظر
دل نوشته امشب
امشب میان واژه ها احساس غربت میکنم
تنهای تنها با خودم بیهوده صحبت میکنم
رویا به هم میبافم از تشبیه و اما و اگر..
در جمله بندیها ی خود بسیار دقت میکنم
در آرزوی آنچه را میخواستم اما نشد
گاهی خدا را ، گاه هم خود را ملامت میکنم
فرصت ندادی زندگی، پس لااقل ای سنگدل
از من نگیر آنجا که خود ایجاد ِ فرصت میکنم
او در کنار دیگری، من خسته ای در ساحلم
دارم تماشا موج را با چشم حسرت میکنم
از ایستادن عاجزم، در پیش ...
- 1892 روز پيش
- دلنوشته عاشقانه
- 2,562 بازدید
- یک نظر
دلنوشته نبض قلب من
ه نام یکتای عشق.
شعر:
نبض قلب من.
دنیا اگر ویران شود، من تو را خواهم داشت.
زمان اگر آوار شود، من باز هم تو را خواهم داشت.
اگر لبانم تشنه به کامت شود، خسته عبور خواهم کرد.
نفسم ده هم نفسم باش، ای همه نفسم.
عشق من برایت تا ابد پاک خواهد ماند.
تو بگو جانت بده، تا جان دهم به سویت.
تو بگو فدایم شو، تا من سر نهم به کویت.
تو گر درک کنی، درک نکنی عشق من شهره قلبت خواهد بود.
عاشق عشقم هستم ...
- 2198 روز پيش
- علی غلامی
- 1,228 بازدید
- ۲ نظر
? شعر
✨ داهول و کلاغ
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم نجمه کامل
دلم می سوزد به حال کلاغی که ترسید از مترسک...
بی آن که بداند چوب همان درختی است که سال ها آشیانه اش بوده!
(نجمه کامل)
داهول
- 2428 روز پيش
- علی غلامی
- 1,307 بازدید
- یک نظر
شعر
✨ از نو
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
در لایه های زیرین ذهن...
جایی که خانه ای از فولاد بنا کردی,
رگ می زنم تمام خاطرات تلخ بودنت را...!!!
دست و پا زدن های احساسم را می بینم و خنده سر می دهم در تاریکی های نبودنت...
هر لحظه سنگسار می کنم
جوانه ای از امید که نجوای آمدنت را سر می دهد.
تو نیستی و من از میان
خونابه های احساس جان
داده ام, سر برون می آورم و
می شورم لجن بودن های نبودت را با استقامت ...
- 2444 روز پيش
- علی غلامی
- 1,166 بازدید
- ارسال نظر
شعر
✨ بغض هایم
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
خسته ام از شب بیداری های
بی حاصل که حاصلی جز رنگ گرفتن بالش زیر سرم ندارد...!
خسته ام از دغدغه های پر تکرار روزها و شب های روتین وار...
تیغ تیزی فرورفته در گلویم...
نه نفس بالا می آید و نه بغض پایین...
درد دارد مرور تلخی ها...
من تنم پر از زخم های
خاطره ست...!!!
می کشم در آغوش تن
لهیده ام.
چشم می دوزم به رد اشک روی بالش...
نفسم که بالا می آید...
عق می زنم تمام تلخی ها...
شب که ...
شعر
✨ جوجه رنگی
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
رنج جوجه رنگی ها را دیده ای تا حال...!!!؟؟؟
در میان رنگها می شوند
بی حال ...؟
صد هزار جوجه را یکراست
می برند در کاسه ی رنگ
سر راست
جوجه ها چرخ می خورند
در هم
آدم ها می خندند با هم
رنگ ها که خوب نشست
بر تنشان
می برند بیرون شاد و سرمست
می گذارند در میان کوچه ها
می چرخانند جوجه های بی گناه
کودکی می کشد دست مادر
خود ونگ ونگ می زند سر او بیخود
مادرم کلافه از دست کودکش
می خرد جوجه ...
- 2444 روز پيش
- علی غلامی
- 5,929 بازدید
- ارسال نظر
شعر
✨ آرامگاه ابدی تو
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
نگاهم میخ طرح لبخند روی لبانشان است...!
چه خجسته دلی دارند این جماعت که گمان می کنند با حرف های بی سر و ته و
قهقه های سرمستانه شان
می توانند فکرم را منحرف کنند...
آمده اند که سرم را با
حرفهای شان گرم کنند تا دلم
بی تابی نبودنت را نکند...
اما من در این شلوغی ها,
بی نهایت تنهایم...!!!
بیشتر حس می کنم نبودت را جایی در میان سایرین و بیاد می آورم خنده هایت را.
انگار همینجایی و ...
- 2444 روز پيش
- علی غلامی
- 1,119 بازدید
- ارسال نظر
شعر
✨ سرطان
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
روی تخت دراز کشیده بود و با حسرت به تنها پسرش نگاه
می کرد.
پسری یک ساله و شیرین که هنوز نمی توانست بابا صدایش کند و او می ترسید آرزوی این کلمه را با خود به گور برد.
دستانش را گشود برای در آغوش کشیدنش و اما جانی برای برخواستن نداشت و نه صدایی که محصور بود در پشت ماسک اکسیژن...!!!
دستانش به روی سینه جمع شدند و قطره اشکی روی
گونه اش چکید و او فرزندش ...
- 2444 روز پيش
- علی غلامی
- 1,420 بازدید
- ارسال نظر
شعر
✨ تنم محتاج اغوشت
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم فرزانه شفیع پور
نیمه شب است و خواب هنوزم میهمان چشمانم نشده.
کلافه از این دنده به آن دنده میشوم...
صداهایی در سرم می پیچند که هر یک مرا به سمتی هدایت
می کند.
روی تخت می نشینم و دست می کشم به جای خالی کنارم...
سرم را در میان دستانم
می گیرم و می فشارمش.
مغزم در مرز انفجار است.
برمی خیزم که چشمانم سیاهی می روند و دستم بند دیوار
می شود...
به آشپزخانه می روم و در یخچال را باز می ...
- 2444 روز پيش
- علی غلامی
- 1,100 بازدید
- ارسال نظر