رمانمون راجبه یه دختره که توی بچگی شاهد مرگ مادرشه و با یه پسر هم خونه میشه، چند سال بعد
یه نفر میاد تو زندگیاش که چیزهایی رو میفهمه و زندگیاش تغییر می کنه.
باران رنگ های آهنگین دارد
خورشید و بادبان های خیره کننده
سفر خود را در بی نهایت تصویر می کنند.
در بندر آبی چشمانت
پنجره ای گشوده به دریا
و پرنده هایی در دوردست
به جستجوی سرزمین های به دنیا نیامده.
در بندر آبی چشمانت
برف در تابستان می آید.
کشتی هایی با بار فیروزه
که دریا را در خود غرقه می سازند
بی آنکه خود غرق شوند.
در بندر آبی چشمانت
بر صخره های پراکنده می دوم چون کودکی
عطر دریا را به درون می کشم
و خسته باز می گردم چون پرنده ای.
در بندر آبی چشمانت
سنگ ها آواز شبانه می خوانند
در کتاب بسته ی چشمانت
چه کسی هزار شعر پنهان کرده است؟
ای کاش ، ای کاش دریانوردی بودم
ای کاش قایقی داشتم
تا هر شامگاه در بندر آبی چشمانت
بادبان بر افرازم.
با صدای جیغ و داد از اتاقم خارج شدم، با ترس و لرز دنبال صدا می گشتم اما هر جا رو گشتم کسی نبود، حدس زدم تو اتاق مامان باشن.
دویدم طرف اتاق، یکم در رو باز کردم؛ یه آقای هیکلی و مامانم داشتن بحث می کردن، مامان کلافه داد زد:
-من نمی ذارم ببریش نمی تونی اون رو ازم بگیری، اون بچه منه تو هیچ حقی نداری.
با خودم گفتم تنها بچه مامان منم پس مامان داره راجبه کی حرف میزنه؟ مامان بچه دیگه ای نداره که.
دانلود رمان عاشقانه و زیبای ترس و عشق
رمان عیش و نوش اثر: کلثوم حسینی( گلی)
رمان حس خلا به قلم نازنین امراللهی
[pdf-embedder url=”https://www.romankade.com/wp-content/uploads/2019/01/تو-شدی-آرامشم.pdf” title=”تو شدی آرامشم”]
متاسفانه من نتونستم با رمان همراه بشم و زیاد به نظرم جالب نیومد و یکم زیادی تخیلی بود و توی صفحه ی ۳۰ ولش کردم و و با احترام به نویسنده ی عزیز اما قلم رمان رو اصلا دوست نداشتم