من همان منِ گذشته نیستم !
تو را از دور دیدم ، بر لبانت خنده نقش بسته بود خنده هایی که من روزی با دیدنش
ضعف میکردم ولی حال باید با دیدنش بغضم را در گلو خفه کنم .
تورا از دور دیدم اجزای صورتت همانبود؛
همان صورت ، همان چشم ها ، همان بینی و دهان ، تو همانی هستی که در کنار
من بود ولی من همان منِ گذشته نیستم !
دیگر چشمهایم برقی ندارند ، لب هایم نمیخندند ، تارِ موهایم رنگ سفیدی به خود
گرفته و روی صورتم آثار خود زنی پیداست .
من تورا از دور میبینم هر روز سر ساعتی مشخص ، اگر روزی تورا نبینم روزم روز نمیشود
میشود جهنمی که دنیا برای من ساخته !
آرزویم از نزدیک دیدن توست تویی که خیلی راحت مرا فراموش کردی ؛ بی من میخندی ،
بی من خوشحالی و با خود فکر میکنی دیگر منی در دنیای تو نیست!
اما روزی میشود که تو مرا در دنیایت در میابی آنروز من تورا از نزدیک خواهم دید!
روزی که همانند منی ! چشمانت برقی ندارند ، لبهایت لبخند نمیزنند ،
روزی که تو دیگری را از دور میبینی!
#مهسا_محمدی
خانم غفائی فوقالعاده بود اجرای شما آفرین بر شما
حمید محسن