دکلمه صوتی من
دکلمه صوتی من به گویندگی اعظم فهیمی و به قلم مریم گل محمدی
[playlist images="false" ids="13616"]
دسترسی به تمامی کارهای اعظم فهیمی :
www.romankade.com/tag/اعظم-فهیمی
دانلود رمان چند برگ از یلدا
#چند_برگ_از_یلدا
نویسنده: #حوری_ا_م
#جلد_اول
جلد دوم این رمان رو از لینک زیر دانلود کنید
www.romankade.com/1398/09/24/دانلود-جلد-دوم-رمان-چند-برگ-از-یلدا/
خلاصه:
یک عشق پاک دوطرفه.یک سوء تفاهم.یک جدایی دردناک.یک زندگی پوچ.
یک عــــــــــــشـــــق ممنـــــــوعــــه.عاقبت چیست؟!شاید خداهم جوابی برایش ندارد.
ژانر:#عاشقانه #غمگین
سخنی ازنویسنده:
دوستان خوبم سلام.
امیدوارم هرکجا که هستید،ایام به کامتون باشه و لبخندهاتون بی حسرت.
قبل ازشروع رمان چندنکته هست که باید بگم.
این رمان براساس واقعیتی تمام نشده ست و خیلی خاصه.شخصیتهاش خاکستری هستند.شاید درنظر شما ، عقاید و اعمال شخصیت ها اشتباه باشه ولی
خب درنظر اونها شاید درست ترین ...
دکلمه صوتی سفر
دکلمه صوتی سفر به گویندگی فاطمه شفیع زاده و به قلم نگین شاهین پور
[playlist images="false" ids="13593"]
دسترسی به تمامی کارهای اقای فاطمه شفیع زاده :
www.romankade.com/tag/فاطمه-شفیع-زاده
دکلمه صوتی خودت را کشف کن
دکلمه صوتی خودت را کشف کن به گویندگی هنگامه دشتیانی
[caption id="attachment_13582" align="aligncenter" width="300"] دکلمه صوتی خودت را کشف کن[/caption]
[playlist images="false" ids="13583"]
دسترسی به تمامی کارهای هنگامه دشتیانی :
www.romankade.com/tag/هنگامه-دشتیانی
دانلود رمان جانم میرود
خلاصه :
مهیا به دلیل دوستی با نازنین به راهی کشیده می شود که در شان خودش و پدرِ جانبازش نیست
با زخمی شدن شهاب پسر نظامی و مسجدی
برای دفاع از مهیا
و آشنایی با خانواده مهدوی زندگی مهیا دگرگون می شود...
نویسنده:فاطمه امیرے🖊
قسمتی از رمان :
رژ لب قرمز را بر لبانش کشید و نگاه دوباره ای به تصویر خود در آیینه انداخت با احساس زیبایی
چند برابر خود لبخندی زد شال مشکی را سرش کرد و چتری هایش را مرتب کرد ...
دلنوشته حبس میکنمت در دل
حبس میکنمت در دل،
لابه لای گیسوهایم
کنارگلدان های رازقی و اقاقیا
درست مانند براورده شدن اولین
آرزو
حبس می کنمت در خاطرم
#فرنوش_گل_محمدی
[caption id="attachment_13555" align="aligncenter" width="300"] [/caption]
دلنوشته کارش را کرد و تمام شد
کارش را کرد و تمام شد!
زلزله را میگویم؛ این پس لرزه ها که می بینی از فرو ریخت
کوهیست به نام پدر، که از سنگینی این درد به سطوح آمد و پشتش لرزید.
مه_گل
[caption id="attachment_13552" align="aligncenter" width="300"] دلنوشته کارش را کرد و تمام شد[/caption]
دلنوشته دیر وقت بود
دیر وقت بود ، همانند عادت هر شب زیر نور ماه با قدم های آهسته کوچه ها را یکی یکی می گذشتم.
چشم هایم دیگر سویی نداشت ...
#علی_حقیقت
[caption id="attachment_13549" align="aligncenter" width="300"] [/caption]
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.