رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
دانلود رمان جانم میرود

دانلود رمان جانم میرود

خلاصه :

مهیا به دلیل دوستی با نازنین به راهی کشیده می شود که در شان خودش و پدرِ جانبازش نیست

با زخمی شدن شهاب پسر نظامی و مسجدی
برای دفاع از مهیا
و آشنایی با خانواده مهدوی زندگی مهیا دگرگون می شود…

نویسنده:فاطمه امیرے🖊

 

قسمتی از رمان :

رژ لب قرمز را بر لبانش کشید و نگاه دوباره ای به تصویر خود در آیینه انداخت با احساس زیبایی

چند برابر خود لبخندی زد شال مشکی را سرش کرد و چتری هایش را مرتب کرد با شنیدن صدای

در اتاق خودش را برای یک جروبحث دوباره با مادرش آماده کرد زود کیفش را برداشت و به طرف در خروجی خانه رفت
مهلا خانم نگاهی به دخترکش کرد

ــــ کجا میری مهیا
ـــ بیرون
ـــ گفتم کجا
مهیا کتونی هایش پا کرد نگاهی به مادرش انداخت
ـــ گفتم کہ بیرون
مهلا خانم تا خواست با او بحثی کند با شنیدن صدای سرفه هاے همسرش بیخیال شد

مهیا هم از فرصت استفاده کرد و از پله ها تند تند پایین آمد
در خانه را بست که با دیدن پسر همسایه ای بالایی
نگاهی به آن انداخت

پسر سبزه ای که همیشه دکمه اخر پیراهنش بسته است و ریشو هم هست نمیدانست

دانلود رایگان  دانلود رمان باورش کردم اندروید،pdf،ایفون

چرا اصلا احساس خوبی به این پسره ندارد با عبور ماشین پسر همسایه از کنارش به خودش آمد.

به سرکوچه نگاهے انداخت با دیدن نازی و زهرا دستی برایشان تکان داد و سریع به سمتشان رفت

نازی ــ به به مهیا خانوم چطولے عسیسم

مهیا یکی زد تو سر نازی

ـــ اینجوری حرف نزن بدم میاد

با زهرا هم سلام و احوالپرسی کرد
زهراتو اکیپ سه نفره اشان ساکترین بود و نازی هم شیطون تر و شرتر
ــــ خب دخترا برنامه چیه کجا بریم ??

زهرا موهای طلایشو که از روسری بیرون انداخته بود را مرتب کرد و گفت
ــــ فردا تولد مامان جونمه میخوام برم براش چادر نماز بگیرم

تا مهیا خواست تبریک بگه نازی شروع کرد به خندیدن
ــــ اخه دختره دیوونه چادر نماز هم شد کادو چقد بی سلیقه ای
زهرا ناراحت ازش رو گرفت مهیا اخمی به نازی کرد و دستش را روی شانه ی زهرا گذاشت

ـــ اتفاقا خیلی هم قشنگه بیا بریم همین مغازه ها یی که پیش مسجد هستن اونجا پیدا میشه

 

لینک دانلود رمان حذف شد

 

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : 5 امتیاز کل : 4.2
  • اشتراک گذاری
مشخصات کتاب
  • ژانر: عاشقانه ، مذهبی
  • نویسنده: فاطمه امیری
  • تعداد صفحات: 689
  • 2142 روز پيش
  • علی غلامی
  • 8,600 بازدید
  • ۵۵ نظر
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
  • محمود
    ۲ بهمن ۱۴۰۲ | ۱۰:۳۰

    سلام و درود ویژه دارم خدمت نویسنده این رمان خانم فاطمه امیری واقعا با این رمان خوب قلب و روح آدم رو به چالش کشیدی
    قلم ات سبز و رسا باد
    خودت هرجا که هستی خوشبخت و همینطور مذهبی باش بانو!!

  • ۲۶ شهریور ۱۴۰۰ | ۱۲:۰۲

    سلام…شاید بعضیاتون باور نکنید ولی من واقعا با خوندن رمان(جانم میرود) تونستم چادری بشم و بیشتر از اماما بدونم
    بابت این رمان خیلی ممنونم….
    اون یکی رمان (پلاک پنهان) هم خیلی خوب
    لطفا بازم از این رمان بزار ممنون…:)

  • کمالی
    ۲۷ فروردین ۱۴۰۰ | ۱۷:۱۴

    خیلی قشنگ بود واقعا ازخوندش لذت بردم
    شخصیت شهاب ومهیا رو خیلی دوست داشتم

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
  • علی غلامیسلام بفرستین تلگرامم 09032075727...
  • الههبهترین عیدی سال بود رمانت به همه دوستام پیشنهادش دادم عالی بود خفن...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.