رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه سازی از نوای دل

داستان کوتاه سازی از نوای دل

سازی از نوای دل

مثل همیشه روی آن صخره نشسته بود و به دریا زل زده بود موهای پریشانش را به

دست باد سپرده بود و باد میان موهایش پیچ و تاپ و می خورد و آن ها را به بازی می گرفت.
هر روز می آمد و ساعت ها به دریا خیره می شد، بعد مثل ابر بهار می گریست و موج های دریا را لعنت می کرد.
دو سالی می شد که دریا پدرش را با خود برده بود، برای دیدن پدرش همیشه می آمد و

شکوه هایش را به گوش دریا می سپرد.
بیزار بود از دریا و وسعتش که باعث تنهایی او و مادرش شده بود.
بلند شد و میان ماسه های شنی جا خوش کرد گل رز پر پر شده را به دریا ریخت و با

صدای بلند ناله کرد از دلتنگی و تنهایی اش گفت و پشتوانه ای که دیگر ندارد، از خاطرات

کشنده و از بی تابی مادرش، فریاد کشید تا باد صدای ناله اش را به گوش خدا برساند.
روی ساحل اسم پدرش را هک کرد و به موجی که آمد و اسمش را شست و برد با غم و حسرت نگاه کرد.
خورشید کم کم داشت غروب می کرد و در نظرش محو می شد یاد زمانی افتاد که با

پدرش به تماشای دل انگیز غروب آفتاب می نشستند و پدرش شاعرانه برایش توصیف

داستان کوتاه سازی از نوای دل

می کرد آن زمان چه قدر از دریا و تصویر خورشید که بر رویش منعکس می شد خوشش می آمد اما حالا چه؟
دریا را با وجود پدرش دریا می دانست اما اکنون قاتل خوشی هایش تصور می کرد.
میان هوهوی باد و صدای امواج آب ناگهان صدای آواز ملیحی گوشش را طنین انداز کرد و رایحه ی خوشی به مشامش خورد.
موسیقی آن چنان زیبا بود که با دل و روح آدمی بازی می کرد و ذهنش را به خلسه ی آرامش دعوت می کرد.
گویی نوای زندگی را می شنید.
بی اراده به سمت صدا کشیده شد.
دختری معصوم و زیبا را دید که از ته دل ساز می زد.
پس صاحب آن آوای زیبا آن دخترک قرمز پوش زیبا بود.
سمتش رفت و کنارش نشست، در حالی که از ساز زدن دخترک لذت می برد صدایش را صاف کرد و نجوا کرد.
-خیلی خوب ساز می زنی تا به حال این صدا رو نشنیده بودم یه جور حس زندگی توشه.
دخترک موطلایی دست از ساز زدن برداشت و با لبخند شیرینی که کنج لب هایش جا

خوش کرده بود گفت: ساز زدن بهم آرامش می ده.
قلبش فشرده شد و تن صدایش تحلیل رفت.
-منم یک زمانی اومدن به این جا بهم آرامش می داد اما الان …

داستان کوتاه سازی از نوای دل

سوز صدا و غم نهفته در کلامش دخترک قرمز پوش را کنجکاو کرد، همان طور که به دریا

خیره شده بود با آرامش خاصی در وجودش گفت: تو همون دختری هستی که هر روز به دریا شکایت می کنی؟
به نیم رخ دخترک زل زده بود او هم فهمیده بود که از دریا شاکی است، سکوت کرد و چیزی نگفت.
کمی غم های انباشته شده گوشه ی دلش را زیر و رو کرد و بعد چند ثانیه زبان گشود و تعریف کرد.
-اسمم تمناست، تک فرزند خانواده عاشق پدرمم، خیلی بهش وابسته بودم زندگی سه

نفره ی خوب و خوشی داشتیم، با پدرم به دریا می اومدیم و کلی از عظمتش برام

تعریف می کرد با هم صدف های مختلف جمع می کردیم غروب آفتاب رو تماشا می کردیم؛

همه چی خوب بود تا اون روز لعنتی، دریا پدرم رو با خودش برد و پسش نیاورد پدرم همیشه

می گفت من متعلق به دریام، دریا هم اون رو از ما گرفت همه کسم رو از من گرفت،

مادرم یه شبه پیر شد دیگه لبخند به لبش نیومد دیگه اون آدم سابق نشد؛ پدرم رفت و ما

داستان کوتاه سازی از نوای دل

رو با کلی دلتنگی و خاطره تنها گذاشت، دیگه امیدی به زندگی برام نموند.
حرف های دلش را زد و خالی شد زخم های دلش جا باز کرده بود دوسال تمام امید در دلش مرده بود، بارفتن پدر همه چیز هم رفت.
به دخترک که چهره اش آرامش به آدم تزریق می کرد چشم دوخت شادی از صورتش

دانلود رایگان  داستان کوتاه منو زندگیم

می بارید در دل حسرت خورد دوست داشت او هم مثل دخترک بی غم بود و روزهایش را شاد سپری می کرد.
صدای دخترک گوشش را پر کرد بسیار با روحیه و تاثیر گذار سخن می گفت: زندگی

خیلی پیچیده است کلی پستی و بلندی داره برای رسیدن به اوج و موفقیت این ما

هستیم که تعیین می کنیم می خواییم بهش برسیم یا نه؛ اگه ریشه ی نا امیدی

رو خشک نکنیم اگه تو غم های زندگیمون دست و پا بزنیم و طلبکار باشیم خوشبختی

سراغمون نمی آد بلکه بدتر تو تاریکی غرق می شیم.
باید از هر اتفاقی تو این دنیا یه سکوی پرواز برای خودمون درست کنیم باید درس گرفت

اونم تنها با تلاش و امید، اون زمانه که طعم خوش زندگی رو می چشی.

داستان کوتاه سازی از نوای دل

محو حرف های دخترک شد که به شدت او را در فکر فرو برد.
مگر چند سالش بود که آن قدر خوب زندگی را تعبیر می کرد؟
چه قدر زاویه ی نگاهش با او متفاوت بود.
دخترک عصای سفید کنار دستش را باز کرد و به آرامی از جای برخاست.
تمنا جا خورده بود از دیدن صحنه ی روبه رو، باورش نمی شد دخترک نابیناست.
بالاسرش ایستاد و گفت: فقط تو نیستی که زخم خورده ای من چند سال پیش تو یه

تصادف همه خانواده ام رو ازدست دادم پدرم مادرم و برادرم، حتی چشم هام رو هم

از دست دادم اوایل مثل تو بودم تا به خودم اومدم، درسته اون تصادف خانواده و بیناییم

رو ازم گرفت اما من با دید خودم زندگی رو رنگی می بینم زندگی یه روز روی بدش رو نشونت می ده و یه روزی هم روی خوبش،

 

خودت رو

واسه اون روز آماده کن نذار ازش غافل بشی، دنیا رو با عینک خوش بینی ببین تا پیشرفت

کنی من الان شادم، موفقم حتی با وجود تمام غم های گذشته ام، قوی باش امیدت

رو ازدست نده الان تمام امید مادرت تویی کاری کن تا پدرت بهت افتخار کنه مطمئنا اگر

شما شاد باشید اونم خوش حال می شه خوشبختی سراغت نمی آد این تویی که باید سراغش بری دوست عزیز.
بعد تمنا را تنها گذاشت و رفت، مات و مبهوت رفتنش را تماشا کرد و حرف های آن دختر در سرش جولان می داد.
حتی فرصت نکرد نامش را بپرسد مثل این که آمده بود تا تلنگری به او بزند و برود.

داستان کوتاه سازی از نوای دل

آن دختر نماد استقامت و زندگی بود، مدیونش بود که دیدش را عوض کرده بود و فرشته ی نجاتش شده بود.
نگاهش به ساز طلایی جامانده بر روی ساحل که نوایش سبب شروع دوباره برایش شد افتاد.
سال ها بعد دوباره به همان جا آمد روبه روی آن دریا، در غروب آفتاب اما همه چیز عوض شده

بود دیگر از دریا بیزار نبود، دیگر شکایت نمی کرد این بار به اوج رسیده بود یک خانم دکتر موفق

بود که مادرش به او افتخار می کرد و مطمئن بود که پدرش نیز از او راضی است.
دیگر آن دخترک قرمز پوش زیبا را ندید اما تا به امروز حرف هایش و یادگاری به جا مانده از او را در قلب و ذهنش نگه داشته بود.
باد ملایمی وزید و صورتش را نوازش کرد.
تمنا ساز طلایی رنگ را روی ساحل قرار داد و با خود گفت: الان نوبت کس دیگه ایه که ساز زندگیش رو با نوای تو کوک کنه.

#مریم_صدر_ممتاز

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
  • 2218 روز پيش
  • علی غلامی
  • 730 بازدید
  • یک نظر
لینک کوتاه مطلب:
نظرات
  • atieyh shokri
    ۱۱ فروردین ۱۳۹۷ | ۱۶:۳۸

    سلام گلم امیدوارم همیشه موفق باشی و با کارهای زیبات روز به روز همه رو شگفت زده کنی

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.