#احترام_مردم
#مرضیه_الف
جوانی برای اولین بار وارد شهری شد و همانطور که بین کوچه ها
راه میرفت متوجه پیرمردی شد که از جلوی هرکسی که رد میشد
به او احترام میگذاشت و در مقابل پیر هم با تواضع یا او برخورد میکرد.
احترام زیادی که از سوی مردم به پیرمرد گذاشته میشد نظر جوان را به خود جلب کرد.
به دنبال پیر روانه شد و به هر جا که او رفت، جوان هم پیرویش کرد.
چیزی که برای جوان عجیب امد ان بود که هیچکس به پیر بی احترامی
و یا حتی بیاعتنایی نمیکرد، و نکته ی دیگر انکه هیچ نشانی از غرور
بابت این احترام و محبت در پیر دیده نمیشد.
جوان دوست داشت بداند که دلیل این همه عزت چیست، انقدر پیر را
تعقیب کرد تا عاقبت خانهاش را یافت.
با دست چپش ضرباتی را به در کوبید، پس از لحظاتی صدای لخ لخ
دمپایی بلند شد و سپس در با صدای جیر مانندی باز شد، تقاضای
ملاقات پیر را کرد و برخلاف انتظارش با روی گشاده پذیرایش شدند.
در محضر پیر نشست و ابتدا از انچه که امروز دیده بود و نظرش را جلب
کرده بود سخن گفت و سپس جویای دلیلش شد.
پیر تبسمی کرد و گفت: من فقط به انچه که قران و پیشوایان برای
محبوبیت پیدا کردن بین مردم سفارش کرده اند عمل کردهام.
کنجکاوی جوان بیشتر شد و پرسید: مگر چه سفارش هایی را کرده اند؟
پیر باز لبخندی زد و گفت: سفارش های زیادیست و من چندی از انان را برایت شرح میدهم.
خداوند باری تعالی در قران فرموده اند، هر کس خود را محبوب خداوند
قرار دهد خداوند اورا محبوب بنده اش نیز میکند.
و در حدیث از حضرت علی امده است که هرکس محبت بین مردم را
خواهان است باید اخلاق خوب داشته باشد و فروتن باشد و با دیگران
همراهی نیکو کند و محبت خود را به دیگران نشان دهد.
پیامبر نیز فرموده اند، به انچه که مردم دارند چشم داشت نداشته باشید.
این است راز احترام و عزت من بین مردم.