با درد عمیق دل من تو دیدی که مردم چه کردن
تو پیش غرورم نشستی تو زخمای قلبم رو بستی
تو زخمای قلبم رو بستی
شکل رفتن این روزگار منو تو گریه تنها نزار
منو از ادما پس بگیر منو دست خودم نسپار
منو دست خودم نسپار
جز تو هیشکی مهربون نبود با هجوم این درد
زندگی منو از عشق من راحت جدا کرد
من هنوز همون درد دیروزم
آدم همیشه هیشکی مثل من عاشقت نبود
عاشقت نمیشه
نفس نفس زنان ایسادم و گفتم:یلدا یلدا،وایسا دیوونه!
یلدا خندید و گفت:عه ادرین اومدیم پارک خوش بگذرونیم تو هم بدویی برات بهتره لاغر میشی.
اخم الکی کردم و گفتم:عه من چاقم!
لبخندی زدو دوباره دوید،چه نفسی داره این دختر!دو بار دور پارک دنبالش دویدم باز هم داره به دویدن ادامه میده.
جوری که بشنوه گفتم:باشه یلدا من تسلیم. بعد دستم رو به نشونه آتش بس بالا بردم که یلدا خندید و گفت:
مثل یک بچه خوب تسلیم شدی!حالا که من بردم باید ببریم کافی شاپ. به نشونه تایید سرم رو تکون دادم و
سوار ماشین شدیم که گفت:ادرین؟ نگاهش کردم و گفتم:جانم؟ سرش رو انداخت پایین و گفت:راستش یه
مسئله ای پیش اومده بود می خواستم باهات درمیون بزارم. همینطور که فرمون رو می چرخوندم گفتم:چه
مسئله ای عزیزم؟ نگاهش رو به شیشه دوخت و گفت:ولش کن اصلا،چیز مهمی نیست. نگاهش کردم که
گفت:باشه میگم اما الان نه،باز هم آمادگیش رو ندارم. سرم رو تکون دادم و با رسیدن به کافه ترمز کردم و از ماشین پیاده شدیم.
یلدا نامزدم هست،نامزد رسمی هم که نه اما قراره با هم ازدواج کنیم.
به چهرش نگاهی انداختم،چشمای طوسی رنگ و موهای قهوه ای.
جثه ریزه میزه ای هم داشت.
اولین آشناییمون توی دانشگاه بود،شیطنتای دخترونش جذبم کرد.
با صدای زنگ گوشیم نگاهی به صفحش انداختم و با دیدن اسم مامان نفسی بیرون دادم و از جام بلند شدم
که یلدا گفت:چیزی شده ادرین؟ سرم رو به نشونه نه تکون دادم و گفتم:تو بشین الان میام.
از در بیرون رفتم و تماس رو برقرار کردم
Www.romankade.com/category/دلنوشته-های-عاشقانه/
بسیار عالی بود
رمان خوبی بود ولی احساس می کنم سه بار پشت سرهم عاشق شدن پسر رمانو آبکی کرده بود …
ممنون …