رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه منی دیگر

داستان_کوتاه
✨ منی دیگر
? ژانر اجتماعی
✍️ بقلم سونیا.ط

 

داستان کوتاه منی دیگر

من آدم بهشتی ام اما در این سفر
حال اسیر عشق جوانان مدهوشم
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
استاده ام چو شمع مترستان ز آتشم

“حافظ”

یارانم؛ من کوی کوی جهان شوم بدون دو چشمان خرمایی رنگت.
من غرق شدم، در گویه های دو لپت
از انار سرخ لبانت چه بگرنگ؟ چنگی بر بازوی خود زنم…
آن سفر کرده که به سوی دیار یاحق
هر کجا هست به سلامت باشد…
از جای برخواستم. آینه ای بر توان دیوار آویزان شده بود،

 

نگاهی انداختم حال و روزم مانند مجنون دیوانه وار؛

روحم خسته تر ار فرهاد؛ عشق پرپر شده ام مانند خسرو…
من دیگر من نبودم!
نیم سالی است که لب بر هم ننهاندم تا کلامی خارج کنم.

گویند دیوانه شدم در دوری از یاران. به ناگه نگاه طغیان بار بر لباسی می افتد، لباس شب زفاف فردا!
پوزخند می زنم.
آن عروس سیاه بخت! خدایا ببخشا و بیامرز روح مرده ام را…
قلبم دیوانه وار می تپد. نگرانِ حال آن نوگل پژمره ام، مرا چه کند؟
ای ابرو کمانی، تو همان یار جانی!
چشم من سنجاق مویت، من بلا گردان رویت، دلبرا نازک تنا به کجا چنین شتابان پرواز نهادی؟

این بود؟ زین پس آغوش سردی شدم در آغوش دیگری؟
یاران من، درخت سیب، همان تابه تای برگِ خزان که بر فرزان زلف هایت با بوسه ی

آغشته به عطر زنبق چون نسیمی که می وزد، روح من مرا باشد امیدی دیگر که از

سر کنم این زندگانی، بی تو نمانم ای یار جانی، می شد گویی بر من، منی دیگر

غالب شده بود. من در این گدازه ای که بر قلبم؛ سینه ام را ثقبه کرده…
تمام انگشتانم مغاک شده!
یاران زیبا روی من، به کجا چنین شتابان!؟
چشمان جوشان اشک در چشمانم بینم شده.

نیم سالی است که ورژه ورژه دنبال خیالی از آرمان هایمان هستم، من در تو…

تو در که گم گشته ای؟
نعشت را که دیدم، دادم را به عرش رساندم. قرارمان در پیری بود. مرگ دو به هم!
تو تنها رفتی این بود رسم قول و قرار؟
من تنها گم گشته بین مرز گمان و ماهیت
کدام را باور کنم؟
دستی بر شانه ام قرار گرفت. رو برگرداندم همان لباسِ عنابی با گل های درشت سرخ!
نگاه می کنی به من و من غرق می شوم در نگاهت، در بر جلو آوردم تا بر گونه ات قرار دهم و گویم:

دانلود رایگان  داستان کوتاه در آغوش دریا

-بیگدار به آب می زنم شاید سراب مباشی!
دود شدی هوا شدی و من بوییدمت.
بوی سیب می دادی!
بر کنجی دیگر می روی.
– چرا این قدر ناراحت اَیاز؟
کمر خم می زنم بر خیالم و فریاد فراق از سرابم زدم، فریادی زدم و بالا آوردم تمام نیم سال را فریادی زدم و گویم.
-یاران سیه بخت من، ننگ بر من، آه بر من، لعنت خداوند، بر من…
چشم باز می کنم رخ به رخ چشمانم ایستاده:
-این وصلت چیزی نیست که ما را دور کند…
بر قلب خویش دست می گذارد و گوید “وصلت ما در این جا قرار دارد.”
نگاهش کردم، چشم بستم و باز کردم دوباره مبود…

 

دستمال آبی اسمانی ای که هدیه اش بود را از روی بقچه بر می دارم و برای

هزارمین باز بوییدمش، صدای هلهله و کل کشیده بابت فردا خدشه بر روح بیمارم می انداخت.
مست بوی خوشش بودم، فردایم را دفن کردم، بوی خوشش رفت، تاریکی امد، کی بود؟ کجا بود؟!…

بار اول زندگانی…
بار دوم چشمگانی…
سومین بار هم بازی…
چهارمین بار عشق بازی…
پنجمی دیگر نداشت!…
عود شد، خوش شد، فریاد شد و من دگر من مبودم…

#سونیا_ط
#ســونــیــا_ط

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • R.Sسلام وارد کانال ایتاشون بشید و ازشون خریداری کنید...
  • ستایشنميدونم چقدردیگه بایدقسمتون بدم تااین رمان رورایگان بزارید...
  • امیرعالی خوشم آمد...
  • چجوری بخونمشون؟...
  • زهرا زارع مقدمدر دل دارم سخن می اورم ان را بر زبان اما سخن کجا و خط زیبای رمان کجا ؟ ☆ واقعا ر...
  • گودزیلای همسایه...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.