? دانلود رمان: پایان تاریکی
? نوشته: سارا حق گو نویسنده انجمن رمان های عاشقانه
? ژانر: #عاشقانه#اجتماعی
? تعداد صفحات کتاب: پی دی اف ۹۷
? خلاصه :
این قصه،نمایانگر حال و روز دخترک نونهالی است،همراه با
یک دنیا مصیبت و درد و رنج!
افسوس! افسوس که دخترک ساده لوح و خوش خیال قصه ی
ما،درگیر یک وابستگی کورکورانه و خیالات خام خویش می شود.
آن هم در دورانی حساس!
هم اکنون پل های پشت سر او فرو ریخته است و راه بازگشتی
نیست.هیچ راهی! زندگی اش به تاریکی ای عمیق فرو رفته و
او هم چنان در انتظار آینده ای نامعلوم،به سر می برد.
سرنوشت هر کس گنگ است؛اینک این بازی تقدیر و مسیر
نامفهوم به کدام نقطه ختم می شود؟…
کوله پشتی مشکی رنگم را بر روی دوشم گذاشتم و با گام های استوار ، به سوی دوستانم رفتم.
به قدری شوق زده بودم که زمان و مکان از دستم در رفته بود. در دل از خود پرسیدم :«واقعن من
چطور این سه ماه رو گذروندم؟اونم بدون خواهرای عزیز تر از جانم».
نسترن و فاطمه غرق خوش و بش بودند امّا همین که متوجه ی حضور من شدند، با شادی به
سمتم دویدند. نسترن بی هیچ حرفی مرا در آغوش گرفت و ابراز دل تنگی هایش آغاز شد.
اشک در چشم های هردوی ما نقش بسته بود . بعد از دقایقی نسترن را از آغوش خویش
بیرون کشیدم و با محبّت به او خیره شدم.
او حتی از خواهر خودم هم ،برایم عزیز تر بود و قطعن زندگی بدون او ، هیچ معنا و مفهومی برایم نداشت!
نسترن اشک هایش را پاک کرد و رو به من گفت: آیه، خیلی بی معرفتی! نمیگی دوتا
خواهرم چشم انتظار من هستن و من به امون خدا ولشون کردم!؟
شرمنده نگاهش کردم و سرم را پایین انداختم. چه حرفی برای گفتن داشتم؟تنها سکوت.
فاطمه هم، هم چون نسترن دقایقی مرا در آغوش پر مهرش گرفت و حسابی ابراز محبت
و دلتنگی کرد . از علاقه ی بیش از حدّ این دو خواهر مهربانم خبر داشتم و کم لطفی ام را هم قبول دارم .