رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه چه کسی بهتر از تو

? داستان_کوتاه
✨ چه کسی بهتر از تو
? ژانر اجتماعی
✍ بقلم عطیه شکری

داستان کوتاه چه کسی بهتر از تو

به قدم هایم سرعت بخشیدم. هوای سرد آذر ماه تا مغز استخوانم را می سوزاند.
اشک های روان بر صورتم را پس زدم و دستان یخ زده ام را میهمان جیب هایم کردم.
نور سبزی که از امامزاده ساطع می شد، عجیب گرما را به قلب یخ زده ام بخشید.
بینی ام را بالا کشیدم و پا تند کردم تا زودتر خودم را به آن منبع آرامش برسانم.
صحن امامزاده را از نظر گذراندم. تقریبا خلوت بود.
سکویی را در گوشه ی صحن انتخاب کردم و بر رویش جا خوش کردم.
هوا سرد بود اما نه به اندازه ی قلب یخ زده ای که با هر تپش کندش مادری بی وفا را صدا می زد.
مادری که ۲۳ ساله پیش درست در همین صحن مرا رها کرده بود به امان خدا.
همان مادری که نوازد شیرخواراش را نادیده گرفته بود.

داستان کوتاه چه کسی بهتر از تو

بغض در گلویم سیب شده بود.
من چه قدر بی کس بودم؟!
این را زمانی حس کردم که از فوت قیم پیر و مهربانم تنها چهل روز می گذرد.
به راستی من به دنبال چه در اعماق ذهنم می گردم؟!
مادری که مرا رها کرد یا ناجی ای که مرا تربیت کرد و حال زیر خروارها خاک آرمیده است؟!
در ذهنم پوچی موج می زد و من را دائما حیران خود می کرد.
چشمان میشی رنگم دوباره هوای باران کردند.
چه کسی می گوید مرد حق گریه کردن ندارد؟!
مگر مرد دل ندارد؟!
مگر مرد از سنگ است؟!

داستان کوتاه چه کسی بهتر از تو

مرد ها هم گاهی نیاز دارند که بچه شوند و در آغوشی گرم و مادرانه ای فرو بروند.
کجاست آن آغوشی که من سالهای سال از آن محروم بوده ام؟!
صدای موذن زاده که اذان مغرب را با صوت زیبایش قرائت می کرد، گوشهای خسته و یخ زده ام را نوازش کرد.
نفسی نیم بند کشیدم. آه از هوای که حتی آن را نمی توانم عمیق تنفس کنم.
بارها این سوال در ذهنم هول زده است که من چه کسی هستم؟!
پسر یک رئیس جمهور یا پسر یک کفاش ساده که خرج خانواده اش را

با هزار زحمت بدست می آورد. به نازم به آن دستهایت پدرم که سالها نوازشش را از من دریغ کرده ای.
من به فدایت شوم مادرم که آغوشت را به رویم بسته ای.
موذن زاده گفت:
الله اکبر
زیر لب زمزمه کردم:
خدا بزرگ است.
و خدا برای من بزرگ بود. برای من که ناجی ام را در سر راهم قرار داده

دانلود رایگان  داستان کوتاه گناه دلدادگی

بود تا مبادا بنده اش از سرما یخ بزند.

اینبار به خاطر جلال و جبروتش اشک ریختم.
با لبانی لرزان ادا کردم:
تو چقدر بزرگی و بخشنده ای ای مهربانترین مهربانان.
اینبار نفس عمیق تری از وجودم برخواست من با لذت هوای پاک آذر ماه

را به ضیافت ریه هایم دعوت کردم.
صدای گریه ی نوزادی بر روحم سوهان کشید. چشمانم را کمی تنگ

کردم و به دنبال صدا گشت. میشی هاهم قفل شد بر روی نوزادی که

مادرش او را محکم در آغوشش می چلاند و قربان صدقه اش می رفت.

کمی دقیق تر شدم. بعد از لحظاتی آن مادر نوزاد را در گوشه ای رها

کرد و با چشمانی نمناک از نوزاد دور شد. دستانم مشت شد. رگ

پیشانیم باد کرد و چشمانم به خون نشست، باز هم یک قربانی دیگر!
آخر بگو نامروت ها اگر شما توانایی نگه ﺩاشتن این طفل معصوم را ندارید

چرا آن را به این دنیا ظالم می کشانید. ناخواسته از جایم بلند شدم و

به سمت کودک کشیده شدم.

داستان کوتاه چه کسی بهتر از تو

قدم اولم به قدم دوم نرسیده بود که مادرش تاب نیاورد و از میانه ی راه

سراسیمه بازگشت و کودک را در آغوش کشید و باز او را غرق بوسه کرد.
لبخند تلخی بر روی لبانم نشست. قطره اشک لجبازی را که باز میشی

هایم را به بازی گرفته بود با سر انگشت پس زدم.
مادر کودک را با خودش همراه کرد و او را تنها نگذاشت.
از امامزاده که خارج شد به سرم زد نکند باز هوایی شود و کودک را تنها

بگذارد پس به دنبالش راه افتادم. قدم های کوتاه و آرام بر می داشتم

و پشت سرشان با فاصله ی زیاد حرکت می کردم.
به کوچه ای رسید و مقابل خانه ای ایستاد. در خم کوچه منتظر ماندم

تا عکس العملش را ببینم.
نکند کودک را در مقابل این خانه به امان خدا رها کند؟!
اما او خط بطلان کشید بر روی باورهایم و با کودک وارد خانه شد.
زانوهایم تا شد کنار دیوار سر خوردم و بر روی زمین نشستم.
نفس آسوده ای کشیدم و در دل آرزو کردم که ای کاش مادر من هم

اینکارا با من نمی کرد.
چشمانم دوباره هوس باران کرد. به قطرات اشکهایم اجازه ی بارش

دادم و زیر لب زمزمه کردم:
آری خداوند بزرگ است و به برکت همین بزرگیش هیچ بنده ای را

به حال خود رها نمی کند. درست همان طور که ناجی مهربان و دوست داشتنی مرا برایم فرستاد.
#atieyh_shokri

 

 

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
  • علی غلامیسلام بفرستین تلگرامم 09032075727...
  • الههبهترین عیدی سال بود رمانت به همه دوستام پیشنهادش دادم عالی بود خفن...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.