دلنوشته
✨ شرمندگی
? ژانر عاشقانه
✍ بقلم سعیده براز
تابه حال شرمنده ی خودتان شده اید؟
مردم رانمی گویم…آنهاکه همیشه حرفی برای گفتن دارند…خودخودت رامی گویم…شرمنده ی خودت شده ای؟
حتی خداراهم نمی گویم….چون اوکه هیچ وقت چیزی به روی آدم نمیاوردتاشرمنده کند.
فقط بابغض به بنده اش نگاه می کندومی گویدبرو…این گوی واین میدان.
نمی گذارداحدی بفهمدچه غلطی کردی…فقط خودت می دانی وخودش.
وتوگستاخانه هی جلوترمیروی…جلو…جلو…جلوتر.
ازیک جایی به بعدمی بینی خداگریه اش گرفته…گریه به حال بنده ای که اینچنین خودش راخوار کرده.
وتوبه یکباره دیگرنمی توانی جلوبروی…میروی وکنارمی ایستی وبه مسیررفتنت نگاه میکنی اینقدرکج شده بود وتونفهمیدی….اینقدرخطارفتی وخداهیچ نگفت.
وحالاتوشرمنده ی خودت وخوبیهایت میشوی…ازشدت ناراحتی وحس گناه نمی توانی سرت رابالابگیری.
شانه هایت سنگینی می کنند…دیگرمانندقبل نمی توانی آنهارابدهی عقب وباغرورراه بروی وبه خودت افتخارکنی که اشتباهی نکرده ای.
اشتباه میکنی وخداچه مهربانانه پنهان می کند….پنهان می کندوبه رویت نمی آورد…بلایی هم سرت نمی اوردتابگویی تاوان ان گناهم بود.
فقط خودت هی خجالت میکشی وشرمنده میشوی.
امیدوارم هیچ کس شرمنده ی خودش نشود!