رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
دانلود رمان ، رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز
داستان کوتاه اسارت ماورایی

? دانلود داستان : اسارت ماورایی
? نوشته: فاطمه کریمی
? ژانر: #اجتماعی،عاشقانه

این یک اسارت ماورائی است.
برگه های کهنه یک کتاب، داستانی رو روایت می‌کنن.
در گرگ و میش یک روز رعب انگیز، درست زمانی که ستاره ها جان به انوار طلایی رنگ تسلیم می‌کنن، روحی که به قطرات خون انسان تشنه است، در میان شاخ و برگ درخت سیب سرخی خارج از جاده اصلی کمین کرده است تا آخرین شکار خود را به نیش بکشد.
گفته شده مرد دست فروشی از همان مکان گذر می‌کرد تا این که اسیر چنگال های روح سرگردان می‌شود.
روح سعی می‌کند تا به او حمله کند اما مرد با پیشنهادی او را متوقف می‌کند.
مرد دست فروش از بین اجناس زنگ و زده و قدیمی‌اش شئی گرانبهاییرا بیرون می‌آورد. سرخی نورش همانند شرابی ناب روح را مست خودش می‌کند.
مرد میگوید:«اگر از جان وخوردن خون من بگذری این یاقوت را به تومی‌دهم.»
روح قبول کرد و یاقوت را بین دستای سفیدش به چرخش در آورد.
آنگاه مرد سه بار تکرار کرد:« ای یاقوت من، این از تو و تو از آن او.»
رفته رفته روح در حالی که فریاد های گوش خراشی سر می‌داد به درون شکاف درخت سیب کشیده شد و یاقوت همچون قفسی او را در بر گرفت.
سال ها و قرن ها از آن واقعه گذشت؛ مردان و زنان زیادی برای به دست آوردن قدرت های نهفته درون یاقوت به پای اون درخت رفتند و با دست های خالی بازگشتند.
تا به امروز که خود با چشمان متعجب، نگاه در چشمان سرخ رنگ و غمگین روح دوخته‌ام.
مانند نوزادی در رحم مادر، درون خود مچاله شده بود.
صدایش زدم:« آهای روح سرگردان، آن‌چه که من از تو در قصص و افسانه ها خوندم چیز دیگری بود، نه این چهره فسرده و نگاهی پوچ.»
لب های بی رنگش رو از هم باز کرد و به آرومی گفت:« آن چیز های که تو از من شنیدی و خواندی مربوط به دوران سرخوشی و آزادی من بوده، نه حالا که اسیر این سنگ سرخم.»
-چرا به این روز افتادی!
– عاقبت اسیر شدم به خاطر علاقه ای که به رنگ های قرمز داشتم. اون مرد به من آموخت پایان هر علاقه ای اسارت است، یا اسیر و پاسوز عشقی خواهی شد که نصیب تو نمی‌شود یا اسیر درد جانکاهی که از خودش به جا خواهد گذاشت.
– این اسارت خوبه یا بد؟
– اسارت از هر نوعش و به هر دلیلش بده، قعطا بده.
سیب قرمزی از درخت چیدم و پای همان درخت نشستم. دوباره لب گشود :« حتما تمام کسانی که برای نجات من به این‌جا می‌آیند، اسیر حرص و طمع شدند.»
– من چی؟
– تو؟ تو فقط یک رهگذری؛ کسی که رد می‌شه، نگاه می‌کنه، کنجکاو می‌شه،تحقیق می‌کنه و می‌ره.
کمی که میان افکار سردرگمم چرخیدم، متوجه شدم حق با بوده، تمام مردم اسیر چیزی هستن که با خود فکر می‌کنند:« وای این چه چیزخوبی‌ست.»
اما واقعا معنی اسارت تو همین چند جمله خلاصه می‌شه؟
#فاطمه_کریمی

دانلود رایگان  داستان کوتاه خاطرات یک اسکیزوفرنی

چند ستاره به این رمان میدی ؟؟
تعداد رای : امتیاز کل :
  • اشتراک گذاری
لینک کوتاه مطلب:
نظرات

نام (الزامی)

ایمیل (الزامی)

وبسایت

درباره سایت
رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه
بزرگترین سایت دانلود رمان عاشقانه ، رمان پلیسی ، رمان طنز در خدمت شما عزیزان می باشد . امیدواریم بهترین لحظات رو در کنار هم تجربه کنیم
آرشیو مطالب
آخرین نظرات
  • آسیجلد دومش رو از کجا خوندی لطفاً بگو...
  • ممنونم ازتون خیلی قشنگ بود چطور میتونیم جلد دومش رو هم دانلود کنیم...
  • ۷۸۷۷زیبا بود خسته نباشید...
  • مهلاسلام میشه فصل دومشم بزاری...
  • علی غلامیسلام بفرستین تلگرامم 09032075727...
  • الههبهترین عیدی سال بود رمانت به همه دوستام پیشنهادش دادم عالی بود خفن...
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " رمانکده | دانلود رمان بروزترین مرجع رمان عاشقانه " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.